نوشتهی عبدی کلانتری
۸ دی
این «دسیسه» است یا «فتنه»؟
اینکه یک جناح از حاکمیت تئوکراتیک از اعتراضات معیشتی دفاع میکند، دستکم در روزهای اول -- پیش از آنکه اعتراضات به جنبشی خیابانی علیه کل نظام تعالی یابد -- وجه مثبتی هم دارد. وجه مثبت آن است که ارگانهای رسمیِ سرکوب، همراه با گرازهای لباس شخصیپوش مجهز به قمه و گازفلفل و سایر آتش به اختیارها و تکتیراندازان روی پشتبام، به جان معترضان نیفتند و خون «ندا»ها و «سهراب»ها بار دیگر بر خیابان نریزد. تا این لحظه، تنها بازداشتهایی صورت گرفته اما، برای نمونه، معاون امنیتی استانداری تهران گفته با وجود «نقش عناصر ضدانقلاب»، بازداشتشدگان پس از ثبت اطلاعاتشان آزاد خواهند شد. سه روز اعتراضات خیابانی و شعارهای رادیکال بدون درگیری خشن و خونریزی شروع خوبی است.
=
اما میدانیم که آن جناح پوپولیست در حاکمیت، که رقیب کابینهی نئولیبرال روحانی است، به هیچ وجه محرومان و فرودستان جامعه را نمایندگی نمیکند. پوپولیسم راستگرا در همه جای دنیا، از جمله در غرب، فقر و محرومیت و ترس و ناامنیِ اقتصادی را همچون ابزاری برای عوامفریبی در آستین دارد و توده را فقط در راه فاشیسم و قدرت کورپوراتیستی است که «بسیج» میکند. حمایت احمد علم الهدی در نماز جمعه مشهد، حمایت ضرغامی عضو محافظهکار شورای عالی انقلاب، یا حمایت محسن رضایی نظامیگرای مجمع تشخیص مصلحت از خواستههای معیشتی، فقط برای زدن رقیب است. میدانیم طی ماههای گذشته، عمدتاً روزنامههای راستگرای پوپولیست (اصولگرا) بودهاند که تااندازهای مشکلات معیشتی و کارگری را انعکاس داده اند، در حالیکه در همان زمان، روزنامههای راستگرای نئولیبرال بیشترین تأکیدشان بر دستاوردهای «برجام» و تزریق «امید» به جامعه (یعنی طبقهی متوسط) بوده است.
=
این وضعیت دیر نمیپاید. اگر تظاهرات ادامه یابد، رادیکالتر و سراسریتر شود، حکومت یا باید آنرا سرکوب کند یا دست به عقبنشینی بزند. اکنون وقت آن است که فعالان سیاسی غیرخودی، اصلاحطلبان غیرحکومتی، روشنفکران و اتحادیههای صنفی، سعی کنند نارضایتیها را در مسیری عقلانی و سازمانداده شده، با خواستههای مشخص جلو ببرند. اصلاحات واقعی و معنی دار که جلوی فساد و رانتخواری را بگیرد تنها با آزادیهای بیشتر مدنی ممکن است و آزادی جامعهی مدنی در گرو دو چیز: اصلاح کامل قوهی قضاییه و انتخابات آزاد. این کمترین شرط اصلاحات معنیدار در چارچوب نظام کنونی است. کسانی که مدام به ما تشرزدهاند که انتقاد رادیکال و «ساختارشکن» باعث هرج و مرج و تجزیهی خاک ایران میشود، مدافعان «جزیرهی ثبات» که فقط توئیتهای کاخ سفید و لابی اسراییل محور تخیُل و تحلیلهای امنیتیشان است، اگر نمیخواهند مدافع کهریزکهای آینده باشند باید همین الان، همین لحظه، بخواهند که قوهی قضاییه از امثال لاریجانیها لایروبی شود تا قضات مستقل بتوانند در فضای امن و شفاف رسانهای، دزدها و رانتخوارها و آقازادهها را پای میز محاکمه حاضر کنند. باید حق تجمع و برگزاری میتینگ مردمی که در قانون آمده در عمل پیاده شود و فضای امنیتی از حریم عمومی رخت بربندد. باید در انتخابات آینده، همهی نظارتهای استصوابی و غیره برچیده شود تا مردم به جای نمایندگان قلابی نیابتی، نامزدهای واقعی شان را به دولت و مجلس و شوراهای شهر بفرستند.
=
بحران کنونی در اقتصاد سیاسیِ نظام ریشه دارد و اقتصاد سیاسی در چنبر ساختارِ تئوکراتیکِ استبداد دینی، نظامیگرایی ِکورپوراتیستی، و زائدههای نئولیبرال آن. نه تئوکراتها وآخوندهای فاشیست نمایندهی محرومان هستند و نه نئولیبرالهای دولت تدبیر و امید که گروههای بزرگی از طرفدارانش از آن سلب امید کردهاند، و بازهم در جهت ناامید کردن فرودستان و مردم کمدرآمد، زبان تبلیغاتی تازه اختراع کرده؛ مثلاً خصوصی سازی خدمات اجتماعی مثل بهداشت و درمان را که سلامت میلیونها شهروند بدان وابسته است زیر عنوان «اصلاح نظام اداری» و «سبک کردن بار دولت» تبلیغ میکند (از زبان اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، جامعه فردا، ۳ دی ۱۳۹۶). گویی این در ذات هر سازمان دولتی است که در تارعنکبوت بوروکراسی و پشت میزنشینی و ناکارآیی غرق شود اما به محض آنکه رایحهی سود و طمع برداشت از سرمایهی خصوصی فضا را پرکند، ناگهان همه وجدانِ کاری پیدا میکنند و سطح خدمات و بارآوری جهش نجومی پیدا میکند. این طرز فکر اصلاحطلبان با ایدئولوژی اعتدالیسم است. میخواهند گام به گام «بار دولت» را «سبک» کنند به ضرر فرودستان، و وقتی با اعتراض آنها مواجه میشوند آنرا از زبان خاتمی «دسیسه» میخوانند که عکس برگردان «فتنه»ی پوپولیستهای فاشیست است!
۹ دی
جنبش با رهبر یا بدون رهبر؟
تظاهرات سراسری دارد با سرعت شگفتی وارد مرحلهی پیشاانقلابی میشود اما مردم رهبری ندارند. هنوز قیامی صورت نگرفته، که نخستین نشانههایش تسخیر صدا و سیما است و تسخیر زندانها و آزادکردن زندانیان سیاسی. اما جنبش خودجوش و رادیکال است بدون هیچگونه رهبری و سازمان.
بعضی دوستان اصرار دارند که جنبشِ خودجوشِ سراسری نیازی به رهبری ندارد و این امتیاز آن است که بیرهبر و بیتشکیلات جلو برود. عباراتی چون «رهبری غیرمتمرکز» یا «رهبری پراکنده» به کار میبرند و هشدار میدهند که وجود رهبر یا هیأت رهبری هم خطرناک است چون آنان را در معرض پیگرد قرار میدهد و هم بالقوه حامل بذر یک دیکتاتوری دیگر.
==
همه ازحرکت مردم به وجد آمدهایم و در «لحظه» به سر میبریم و شگفتزده و نگران میخواهیم جنبش از این گردنهی رُعب و تنش سالم عبور کند اما به نظر من خودانگیختگی نیاز دارد به مراحل بالاتری ارتقا پیدا کند. حتا اگر مردمِ شورشی در خیابان، که در اصطلاح جامعهشناختی به آن «کراود»* میگویند، نظیر سان کولوتها در انقلاب کبیر فرانسه، دارای نوعی «خرد جمعی» باشد باید این خرد کانالیزه شود و در هیأت کادرهای تمام وقت فعال مدام وضعیت سراسری را بسنجد و ارزیابی کند و برای تاکتیکهای بعدی رهنمود پیدا کند و برنامه بریزد. به ویژه زمانی که شعارهای خودانگیخته نشان دهد که مردم میخواهند از کلیت نظام عبور کنند، این ضرورت دوچندان میشود که تصّور و برنامهای برای آینده و دوران انتقالی داشته باشیم، مثلاً رفراندوم یا دولت موقت یا هر مکانیسم انتقالی دیگری. وگرنه انرژی «خیابان» به تحلیل میرود و حکومت که سازمان و تشکیلاتِ سرکوب دارد بر اوضاع مسلط میشود. ما تجربهی ناکام بهار عربی را داریم و تجربههای کامیاب رهبریهایی (هم کاریزماتیک و هم تشکیلاتی) نظیر نلسون ماندلا، گاندی، مارتین لوترکینگ، لخ والسا، واسلاو هاول، لولا در برزیل، و برنی سندرز و جرمی کوربن. «والسا» و «لولا» هردو از فعالان جنبش کارگری و رهبران اتحادیهای بودند و «هاول» از روشنفکران ناراضی. پیروزی از مسیر تشکیلات، سازماندهی مؤثر، شعارها و تاکتیکهای فکرشده، و برنامهی عمل برای مراحل بعدی حاصل میشود.
==
بعد از چهار روز اکنون دیگر کاملاٌ روشن شده که اصلاحطلبان، حتا آنها که غیرحکومتیاند، با این جنبش همدلی ندارند. شبکههای اجتماعی را که رصد کنید، لحن تحقیر و استفهام و شک را در یادداشتهای آنها به وضوح مشاهده میکنید. اینکه بعد از چهار روز صدایی از میرحسین موسوی برنخاست، که خود زندانی سیاسی است، نشان میدهد که او و طرفدارانش با جنبشِ اعتراضی همدل نیستند. مردم هم اسمی از موسوی و کروبی نبردند. دلیل اصلی، همان ایدئولوژیِ اصلاح طلبیِ طبقات متوسط و حفظ وضع موجود با اصلاحات گام به گام است، که خواستِ تشکیل احزاب آزاد و انتخابات آزاد درون همین نظام باشد. اما یک انتقاد دیگر هم مطرح میکنند که جای تأمل دارد و همین انتقاد را از زبان بخشی از روشنفکران پُست کولونیالِ دانشگاهی هم میشنویم، اینکه «سقوط کامل رژیم» در شرایط فقدان آلترناتیو روشن، به معنیِ همراهی با فشارهای برونمرزی از سوی آمریکا و اسراییل و عربستان است. آنها هستند که ابزارهای تبلیغاتی مؤثری را به کارگرفتهاند و با «حمایت» خودشان، میخواهند جنبش را به جایی بکشانند که «آلترناتیو» خودشان را («چلبی»های وطنی) که سالها در نمک خواباندهاند وارد معادله کنند. جنبش خودانگیختهی بدون رهبری و تشکیلات، چه مکانیسم دفاعی و تصحیح کننده در برابر این تبلیغات و چه پیشنهادی برای «ارگان جایگزین» برای عبور از نظام اسلامی دارد؟
۱۱ دی
قانونی و مسالمتآمیز؟
بعضی از شعارها که به هنگام «نظم امور» مضمون مترقی دارند به وقت بحران سیاسی میتوانند ارتجاعی شوند. «حق قانونی تجمع مسالمتآمیز و آزادی اعتراض» را مردم و فعالان سیاسی سالهاست به طور روزانه فریاد زدهاند: به هنگام انتخابات، به هنگام جمع شدن مادران خاوران، به هنگام مراسم تشییع نویسندگان مردمی، به هنگام تجمع کانونهای صنفی نظیر کانون نویسندگان و معلمان، به هنگام تجمع جلوی زندان برای حقوق برحق زندانیان سیاسی و تجمع زنان جلوی استادیوم ورزشی، به هنگام تجمع مالباختگان جلوی مجلس و بانکها و مهمتر از همه اعتراضات به حق اتحادیههای کارگری برای حقوق عقب افتاده و امنیت شغلی؛ اما همیشه این حق «قانونی» پامال شد. حالا که مردم ِ سرکوب شده با دست خالی به خیابان آمدهاند و کلیت دستگاه رانتخوار آخوندی – سپاهی را به چالش میخوانند، اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی به ناگهان حامی دوآتشهی تجمعات «قانونی» و «مسالمتآمیز» شدهاند. اگر مردم برکناری خامنهای و روحانی و برچیدن دستگاه هیولایی سپاه را بخواهند به آنها «حق قانونی اعتراض و تجمع» خواهید داد؟ یا اینکه توجیه میتراشید تا در گام بعدی به روی مردم ِبیدفاع آتش بگشایید؟
۱۲ دی
اغتشاش در ثبات!
ایدئولوگهای تئوکراسیِ شیعی در ایران سالهاست که تئوری «جزیرهی ثبات در منطقه» را پرورانده و تبلیغ کردهاند. اکنون زلزلهای سیاسی از درون این «ثبات» را به لرزه درآورده. تئوری باید بتواند این زمینلرزهی داخلی را توضیح دهد. گفتمان تازهای را دارند شکل میدهند: جنبش متعلق به «لومپن پرولتاریا» است، «مردانه» است و زنان در آن جایی ندارند؛ به خشونت و تخریبِ اموال و اماکن گرایش دارد. «ناشناخته» و تاریک و سرشار از ابهام است. هدف ندارد و به سادگی میتواند زیر هدایت نیروهای خارجی کشیده شود، ثبات را به هم بزند و کشور را تجزیه کند. به عبارت دیگر، اینها که در خیابان فریادِ مرگ بر جمهوری اسلامی سردادهاند، هستهی یک جنبش فاشیستیِ کورند. و این درست فوبیای عضو طبقهی متوسط و نیمه مرفه است که همواره «اغتشاش» او را دچار تشویش روانی میکند و آمادهاش میسازد تا از سرکوب اغتشاشگران استقبال کند.
تاکتیک کنونی برای مهار و سرکوب: ما میان «معترضان برحق» و «اغتشاشگران» تمایز میگذاریم. گروه اول حق شکایت از اوضاع معیشتی را دارند اما گروه دوم امنیت و ثبات کشور را به مخاطره انداختهاند! مسؤلان ارشد نظام و نظریهپردازان دو جناح، یک به یک، دارند ضد حمله را در رسانهها آغاز میکنند. بادامچیان سخنگوی شورای مرکزی حزب مؤتلفهی اسلامی، خاتمی و رهبران مجمع روحانیون مبارز، باقر نوبخت سخنگوی دولت، علی خمینی «یادگار امام»، عالیجناب رئیسی عضو مجمع تشخیص مصلحت، فعالان اصلاح طلب مثل عباس عبدی، و البته خود رئیس جمهور همه دارند میگویند اگر عدهای به وضع معیشت و مشکلات اقتصادی معترضند باید به خانه برگردند تا بعد از مجرای قانونی و با مجوز به شکایاتشان رسیدگی شود اما با «اغتشاشگران» باید به شدت برخورد کرد چون هدفی جز«ساختار شکنی» و «کلنگی» کردن کشور ندارند، آنها ستون پنجم غرب و دشمن مردماند و میخواهند ایران به سرنوشت لیبی و سوریه دچار شود، پیش به سوی بسیح حامیانِ حرمین در زمین بومی خودمان!
حکمرانانِ اسلامگرای ما اگر واقعاً نگران «توطئهی استکبار» و «سوریهای شدن» ایران باشند، نخستین درس را میتوانند از خود سوریه بگیرند. در سال ۲۰۱۱ که تظاهرات خیابانیِ صلحآمیز مردم آغازشد، به جای دیالوگ ملی و آزادیهای بیشتر، دولت بشاراسد باطوم و چماق و گاز اشکآور را بیرون کشید و بلافاصله با خشونتی دهشتناک، مقامات امنیتی و نظامی آغاز به دستگیریها و شکنجه و آزار معترضان، دانشجویان، روشنفکران، و فعالان کارگری کردند؛ حتا از آزار و شکنجهی جوانهای تینایجر ابا نکردند. بخشی از معترضان به خانه بازگشتند اما گروههایی نیز به مقاومت ادامه دادند چون همسران و فرزندانشان را، و شأن وحرمت انسانیشان را، زیر شکنجه از دست داده بودند؛ بناچار زیر زمینی شدند و سرانجام به کام همان روشهای خشونتآمیز علیه دستگاه سرکوب و شکنجه درغلطیدند. حاکمیتِ بعثی اعتراضات مردم را به پای «توطئههای آمریکا و متحدانش» نوشت. جنگ داخلی آغاز شد و آمریکا و متحدانش هم پایشان به سوریه بازشد. حرکت اعتراضیای که صلحآمیز توسط فعالان حقوق بشر، اتحادیههای کارگری، دانشجویان، لیبرالها، سوسیالیستها و دموکراتهای سکولار آغازشده بود سرکوب شد تا جای آنها را جهادیهای سَلَفی بگیرند. پولهای عربستان و قطر و ترکیه به سمت اینان سرازیرشد. شش سال بعد، نیم میلیون از اهالی سوریه جان خود را از دست داده بودند و از شهرهای این سرزمین باستانی چیزی جز ویرانکده باقی نماند؛ فقط طی شش سال! حکمرانان اسلامگرای ما آیا درس خواهند گرفت یا ترجیح میدهند بر ویرانکدهای از اجساد، ویرانجزیرهای از «ثبات»، زیر قیمومیت روسیه و تزارپوتین، بر مسندِ قدرت تکیه زنند؟
حضور مشترک و جمعی در خیابان، احساس «عاملیت» و کنشگری را تسریع میکند؛ و نوع واکنش مقامات به این حضور، سرعت میبخشد کسب «آگاهی سیاسیِ فردی» را نسبت به کلیت نظام. «عاملیت» و «آگاهی»ای که هرگز حاصل نمیشود از حضور یک فرد در برابر یک مقام اداری؛ از پرکردن فورمهای کاغذی و جمع آوری استشهادها برای شکایت رسمی؛ از نشستن در اتاقهای انتظار و راهپیمایی در راهروهای طولانی؛ یا آن نوع از پارلمانتاریسم که «نمایندگان» مردم، از نظارت و شنود مداومِ همان مردم مصون هستند. برخلاف برداشت رایج، حضور جمعی در خیابان راهِ سیاستورزی را مسدود نمیکند بلکه معنای سیاسی بودن را ارتقاء میبخشد. «تمرین دموکراسی» درست همین است، حتا اگر شکل ظاهریِ آن گهگاه به درگیری بینجامد. حق «تجمع» یا «اَسِمبلی» در مکان عمومی، قلب دموکراسی است، مکان تپش و زندگی و بازسازی خونِ تازه برای آن است. از درون آن است که «زبانِ سیاست» ورز مییابد و صدای واقعیِ مردم شنیده میشود. تجمعِ آزاد درمکان عمومی نشانهی سلامت و امنیت ِ روانِ جامعهی سیاسی است. /// عبدی کلانتری
۱۵ دی
نشست اضطراری شورای امنیت
همین لحظه سخنرانیِ «نیکی هیلی» سفیر آمریکا در سازمان ملل در نشست اضطراری شورای امنیت راجع به اوضاع ایران تمام شد. دو نکتهای که او، زیر مضمون دفاع از حقوق بشر، برآنها تأکیدِ ویژه گذاشت برای من بلافاصله یادآور زمینهچینیِ همین ارگان پیش از تهاجم نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ بود. نیکی هیلی گفت خواست اصلی مردم ایران مبارزه با «تروریسم» جمهوری اسلامی است؛ دیگر اینکه اصل خودمختاری وحاکمیت ملی (ساورنتی) زمانی که حاکمیت مردم خودش را سرکوب میکند بیاعتبار است. این دقیقاً استدلالی بود که برای مداخلهی بشردوستانه در عراق به کار گرفته شد. بد نیست از این پس، ما و فعالان جنبش «نان، کار، آزادی» در شعارها و رهنمودها، نفیِ مداخلهی خارجی را (به بهانهی «کمک» به جنبش آزادیخواهی مردم) در فهرست خواستههای خود داشته باشیم.
*
هیلی: «امروز مردم ایران خطاب به حکومت خود میگویند: تروریسم را متوقف کنید!» دقیقه 2:45
هیلی: «امروز مردم ایران خطاب به حکومت خود میگویند: تروریسم را متوقف کنید!» دقیقه 2:45
هیلی: «هر عضو سازمان ملل صاحب حق خودمختاری و حاکمیت ملی است اما حکومتها نمیتوانند این حق را پوشش و بهانهای قرار دهند تا حقوق بشر و آزادیهای بنیادی را نقض کنند.» دقیقه 2:47
۱۶ دی
فتنه تمام شد؟
سردار جعفری فرماندهی کل سپاه پاسداران اعلام کرد، «فتنهی ۹۶ تمام شد.» اگر هم حکم او درست باشد، جنبش اعتراضی مردم جناحهای مختلف نظام را در «بالا» متحد نخواهد ساخت. آنها به زودی به جان یکدیگر خواهند افتاد چون میدانند در میان مردم پایگاه ندارند. حالا دیگر هیچکدام از جناحها منکر فسادها و رانتها نیست، فقط میخواهند تقصیر را به گردن رقیبان بیندازند. جناحی خواستار استعفای روحانی خواهد شد. احمدی نژادیها و «مسؤلان سابق» راه توطئه پیش خواهند گرفت. سرداران سپاه علیه احمدینژادیها و پوپولیستها موضع میگیرند. جناح هاشمیستها و کارگزاران سازندگی بر «چابکسازی بیشتر اقتصادی» پامیفشارد که همان نئولیبرالیسم بیشتر باشد و مخالفانشان بر «مدیریت جهادی» کشور و اقتصاد مقاومتی اصرار خواهند ورزید تا جاده برای حکومت امام زمان صاف شود. عدهای به جان «صدا و سیما» خواهند افتاد. حد و حدود کنترل فضای مجازی و میزان «فیلترینگ» بحثانگیز خواهد شد. بخشی از روحانیان برای حفظ وجهه از مسؤلان دولتی فاصله خواهند گرفت. همه میخواهند «ریشهیابی» کنند و از معرکه سالم بگریزند اما مشکلات معیشتی روی دست دولت و بانکها و مؤسسات مالی باقی خواهد ماند.
==
جناحها آیهی «وحدت» میخوانند و «موجسواری» را تقبیح میکنند اما هریک به فکر نجات قایق خویش از طوفان است. اگر «آرامش» به خیابان بازگردد، این آرامش موقتی خواهد بود و جناحها این را با شامهی خود احساس میکنند. تا وقتی که نظام یکپارچه پادگانی و نظامیان همهکاره نشدهاند، آتش زیر خاکستر به حیات خود ادامه خواهد داد. اگر پادگانی کنند طبقهی متوسط ِ اصلاحطلب و اهلیشده را از دست خواهند داد همراه با سرمایهی خارجی و توریسم؛ و اگر میدان را دربست به دست روحانی و سیاستهای نئولیبرالیاش بسپارند باید شب را با کابوس ِشورش فرودستان به سر کنند. سبد مصرفی خانوارها بازهم غارت خواهد شد و پدرانِ ژنهای برتر از خود میپرسند «مجرای اعتراض قانونی بدهیم یا ندهیم؟» جنگهای روانی و تبلیغاتی و جناحی از همین حالا شروع شده که بیانگر هیچ نیست مگر تزلزل و شکاف در میان «بالاییها». پایینیها اما نیاز به تشکیلات و رهبری و منابعِ مادیِ تداومِ مقاومت دارند تا راهِ گذار را بگشایند. آقای سردار فرمانده! اگر خیال میکنید فتنهی ۹۶ را تمام کردید، شاید لازم باشد خودتان رابرای فتنههای ۹۷ و ۹۸ آماده کنید!
///
بخوانید: