۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

بدرود با دوست


منبع : سايت مردمک
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۰
عبدی کلانتری، مهرزاد بروجردی و علی میرسپاسی از نزدیکترین دوستان مهرداد مشایخی هستند، جامعه شناسی که بتازگی سرطان او را از پا درآورد. در این یادداشت آنها می‌نویسند مشایخی، مظهر شهروندی بود که آرزو داشت روزی در خاک ایرانی آزاد و دموکراتیک شاهد باشد. ــ مردمک


پاييز امسال، بيماری سرطان، عزيزی را از ما گرفت. مهرداد مشايخی از ميان ما رفت. مهرداد دوستی نازنين و مهربان بود. تحليل رفتن سريع جان زيبايش پيش چشمان ما، و اينکه هيچ کاری از دست ما برنمی آمد، در اين ماههای اخير بر دل هامان سنگينی می کرد. حدود دوهفته پيش که در محفلی دوستانه، مهرداد با همان خوشرويی هميشگی اش از همه خداحافظی کرد، همان زمان برايش گريستيم و در خلوت به عزا نشستيم. خبر درگذشت او هنوز هم سايه ای از ناباوری دارد همراه با يادها و تصاوير مشترکی از سی سال دوستی و همکاری های فکری و نظري.



مهردادمشايخی دوست، هم رزم، و هم پيمان ِ ما در راهی بود که از سه دههء پيش در آن گام گذاشته بوديم. اين مسير مشترک، که به فاصلهء کوتاهی پس از انقلاب بهمن پنجاه و هفت آغاز شد، زادهء موقعيتی بود که همان زمان آنرا «شکست سياسی جنبش چپ، بحران روشنفکري، و ضرورت بازسازی فرهنگ دموکراتيک» نام نهاديم.

در آن هنگام، در ميانهء دهه ای از تاريخ کشورمان به سر می برديم که تاريکی و دهشت برآن حاکم بود، آزادی خواهان اسير و قربانی می شدند، سرکوب انديشه نهادينه می‌شد، و راههای ارتباط ميان روشنفکران و فعالان سياسی از هميشه بسته‌تر می نمود. حلقهء کوچک ما در تبعيد برآن شده بود برای اين پرسش پاسخی بيابد که چگونه از درون يک جنبش ميليونی ِ مردمی با خواست رهايی از بندهای خودکامگی واستبداد، هيولايی بيرون آمد به مراتب سهمناک تر از هرآنچه پيش تر چهره نموده بود . بازسازی فرهنگ دموکراتيک مستلزم تجديد نظر درتمام مفاهيم فکری گذشته بود، از جمله «خلق»، «مبارزهء خلقي»، «غرب»، «غرب زدگي»، «ضدامپرياليست»، «بومی و اصيل»، «بازگشت به خود»، «مساوات»، «روشنفکر جهان سوم»، «تقابل شرق و غرب»، «انقلاب» و نظاير اين ها .

اين بازانديشی ِ گسترده نمی‌توانست در انزوا و با همت فردی صورت گيرد. همفکری جمعي، روحيهء همکاري، منش دموکراتيک، کنارگذاشتن پيشداوری های ايدئولوژيک، نقادی و انتقادپذيری همچون روش، و کاوش دايمی در پهنهء  نظري،  از شرايط اصلی اين بازانديشی بود. مهرداد مشايخی سرمشقی بود از اين خصلت ها. او اين خصايل را از دايی‌اش اميرحسين آريان پور به ارث برده بود. آريان پور، آموزگار بزرگی بود که در مقام جامعه شناس، اديب، نظريه پرداز هنر و فلسفه، مترجم، استاد دانشگاه، و معلم اخلاق، يک نسل از جوانان سالهای چهل و پنجاه شمسی را تعليم داده بود: الگويی از متانت، دانش، سخنوري، خوشرويی و مردم داری که مهرداد در ميان حلقهء دوستان و همرزمانش به خوبی آنرا نمايندگی می کرد.



جمع کوچک ما با اين طرز فکر بود که پيوندهای دوستی را محکم تر کرد و  موفق شد از پاييز ١٣۶۶ تا پاييز ١٣٧۶  به انتشار نشريه ای دست يازد به نام «کنکاش ـ در گسترهء تاريخ و سياست». مهرداد در بنيان‌گذاری اين نشريه و تعريف و تدارک بحث‌های بديع آن، و نيز جلب همکاری گروهی از  خوش فکرترين روشنفکران معاصر و برگزاری گردهمايی‌ها و سمينارهای «کنکاش»، نقشی منحصر به فرد داشت.

در دورانی که عرصهء علوم اجتماعی در دانشگاههای ايران تنگ و تنگ تر می‌شد، رسانه‌های نحيف و سانسورزده يک به يک تعطيل می شدند، و تا انقلاب ديجيتالی و اينترنت ده پانزده سالی فاصله داشتيم، برای نخستين بار در صفحات ژورنالی آکادميک، که از درون جنبش چپ نوی ايران زاده شده بود، بحث‌هايی در می‌گرفت پيرامون معنی مدرنيته و تجدد، پروژهء روشنگری در انقلاب مشروطه و ارتباط آن با روشنگری اروپايي، شيوه های شناخت سُنت، تقابل سنت با مدرنيته و ضرورت اصلاح ديني، نياز به مطالعهء تاريخ اسلام و جنبش های نوين اسلامی در خاورميانه، نقش روشنفکران، معنای سکولاريسم و مدرنيزاسيون در شرايط خاص تاريخ معاصر ايران، آشنايی با شرايط پُست مدرن، مشکلات بومی سازی مفاهيم غربی، پيش شرط های تحول فرهنگی از کانال‌های غيرسياسي، شناخت جامعهء مدنی و نهادهای آن، فمينيسم اروپايی و فمينيسم بومي، و مباحث مرتبط ديگر.



نقش خلاق و روحيهء مثبت مهرداد، بدون شک در رونق جلسات و سمينارهای ما و انتشار مقالات «کنکاش»ــ که در آن دوران تاريک در تبعيد به تيراژ خوبی دست يافت ــ انکارناپذير بود. طی آن سالها، هرآنچه که تک تک ما به چاپ می سپرد ثمرهء بحث‌ها و مشورت های فکری ای بود که در آن‌ها روشنی فکر، دقت تحليلي، و تسلط زبانی مهرداد نقش برجسته‌ای داشت. با همياری فعال مهرداد (و دو يار ديگرمان  م. رضوی و ساسان ساعتچي) بود که موفق به جلب همکاری ِ جمعی شديم از زبدگان تاريخ نگاري،  فلسفه، جامعه شناسي، مطالعات جنسيت و زنان، نقدادبي، وهنر؛ از جمله يرواند آبراهاميان، صادق جلال العظم، ولنتين مقدم، نيرهء توحيدی، افسانهء نجم آبادی، هايده مغيثی، داريوش آشوری، ناصر پاکدامن، آصف بيات، بيژن اسدی پور، نيکزاد نجومي، حورا ياوری، پرتو نوری علا، شهين گرامی، سهراب بهداد، مهرداد درويش پور، علی اکبر مهدی، حميد نفيسی،  ميرزاآقا عسگری، احمد کريمی حکاک، حسن تهرانچيان، ارژنگ اسعد، مهدی استعدادي، محمد برقعي، افشين متين عسگری، عطا هودشتيان، آرامش دوستدار، محمود فلکي، منصور بنکداريان،  مسعود فاضلی، انوشه ميم، پيمان وهاب زاده، و محمدرفيع محموديان.

اين روحيهء  همکاری ِ رفيقانه در ميان جمعی با نظريات گوناگون اما همه  معتقد به فرهنگ دموکراتيک، متعهد به دانايی و روشنگری و رواداری، همان چيزی بود که مهرداد طی سالهای بعد در تمامی نوشته ها، سخنرانی ها، مصاحبه ها، وکلاس های درسی اش تا آخرين دقايق زندگی‌ بدان پايبند ماند. او نقدنظری و سياسی را هرگز با زبان درشت و خصومت های شخصي، ايدئولوژيک، و حزبی آلوده نکرد. مهرداد، بدون شک، خود مظهر شهروندی بود که آرزو داشت روزی در خاک ايرانی آزاد و دموکراتيک شاهد باشد. آرزويی که به همهء ما تعلق دارد. يادش گرامی باد.

عبدی کلانتری، علی ميرسپاسی، مهرزاد بروجردی   

هشتم اکتبر ٢٠١١