۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

نامسلمانی همچون شرط وجدان

در برخی از اين وبلاگهای اسلام زده، آنچه مايهء حيرت من می شود تأکيد مکرر و افتخار به منزلتی است که آنها به عنوان «طاعت و بندگي» تعريف می کنند. چه آسان می توان در اسلام از خود سلب انسانيت کرد! «طاعت و بندگی» يعنی حذف تنها چيزی که انسان را انسان می کند، عقل مستقل از هرگونه فرمان الاهی، عقلِ خود ـ قانونگذار. همان عقلی که در مغرب زمين (يونانيان و وارثان مسيحی آنها) منشاء مفهوم «وجدان» (synteresis يا synderesis) شد.

پل تيليک تئولوگ مسيحی در اين خصوص می نويسد، «در اصل، مسيحيت همواره بر مسؤليت اخلاقيِ بی قيد و شرط فردی اصرار ورزيده که همان آموزهء سنت پُل دربارهء وجدان است. آکويناس می گفت، اگر فرمانی از بالا از سوی آن مرجعی که شما خود را تسليم و موظف به اطاعت اش کرده ايد برسد که با وجدان شما سازگاری ندارد، بايد از آن فرمان سربپيچيد.»

نقل قول بالا از کتابی نوشتهء توبی هاف است که اضافه می کند اين تضاد ميان فرمان خدا و حکم وجدان در نوشته های سنت پل در آنجايی مورد تأکيد قرار ميگيرد که او ميان قانون به شکل کلام يا نص خدا و قانون خدائی که برقلب انسان نوشته شده تمايز قايل می شود و دومی را ارجح می شمرد. روشن است جايی که طاعت، رضا، بندگي، و تسليم به روحيهء غالب تبديل شده و پرترهء روانشناختی انسانها را شکل داده باشد، «وجدان فردی» نمی تواند حضور داشته باشد. نمی گوئيم مسلمان حرفه ای الزاماً و هميشه آدم بی وجدانی است اما از لحاظ مفهومی «مسلمان با وجدان» ترکيب ممتنعی بايد باشد زيرا «باوجدان» يعنی کسی که نه طاعت می کند و نه بنده است ــ کسی که قانون اش را، اعم از اخلاقی يا حقوقي، خود برمی نهد.

لينک مرتبط

~


۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

دريدا در قلهک

همين الآن در وبلاگ «بچهء قلهک» خواندم که نويسنده اش قصد ترجمهء نوشته های ژاک دريدا را دارد. بی شک اين يکی از مهمترين خبرهای روشنفکری چند دههء اخير است. اهميت آن چه بسا بيشتر از ترجمهء مجموعه آثار هايدگر توسط احمد فرديد باشد. نويسنده توضيح می دهد که فضای صميمی قلهک و رژيم مردمی آقای احمدی نژاد مساعدترين فرصت را برای مبارزه با «لوگوسنتريسم» فراهم کرده است. چه کسی حدس می زد روزی دريدا و انديشهء امام زمان در قلهک به هم برسند؟






~