در «بیانیهء سی و یک تن از روشنفکران و فعالان سیاسی درباره جنبش سبز مردم ایران» که در میان امضا کنندگان اش نام هایی چون باقرپرهام، آرامش دوستدار، و ماشاألله آجودانی آمده، جملهء ابهام برانگیزی وجود دارد که به نظر می رسد منحصراً بنا به مصلحت آتمسفر سیاسی ملی ـ مذهبی نوشته شده؛ این جمله می گوید، «ضمن پشتیبانی از مطالبات مطرح شده در بیانیهء هفدهم مهندس میرحسین موسوی، با درک ضرورت زمان ولزوم همبستگی، بر این عقیده ایم که . . .» از این جمله چنین برمی آید که امضاکنندگان تنها به خاطر «ضرورت زمان و لزوم همبستگی» از بیانیهء مهندس موسوی حمایت می کنند نه اینکه به آن باور دارند.
روشنفکران سکولار نیازی به این دوپهلوگویی ِ ناصادقانه ندارند. باید با شهامت همان را که باور دارند بنویسند، درست همان طور که روانشاد مصطفی رحیمی سی سال پیش نوشت و هشدارهای لازم را به مردم داد. نمونهء رفتار «به نعل و به میخ» ناصادقانه و شبه روشنفکری را در «بیانیهء ۵۴ روشنفکر» به وضوح بیشتری می بینیم که به قول خودشان از « بن مايه ی» (!) مواضع موسوی دفاع می کنند. (بیانیه ای که در آن «هویت اسلامی» ملت ایران، سرسپردگی به امام حسین و امام خمینی و ولایت فقیه و حکومت اسلامی بازهم مورد تأکید قرار گرفته است و پیشنهاد «آشتی ملی» با بلوک قدرت حاکم را روی میز می گذارد.)
برعکس دو بیانیه بالا، نمونهء شفاف گویی را در بيانیهء دیگری به عنوان «ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم» داریم که در آن به روشنی گفته شده که، «سی سال قانون شکنی، ايجاد خفقان، نابودی آزادی بيان، برقراری زندان های عقيدتی، اعمال شکنجه، انجام قتل های زنجيره ای و کشتارهای دسته جمعی، و بی اعتنائی به تک تک مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر و کنوانسيون های بين المللی، اين نکته را روشن ساخته است که نظام فعلی مسلط بر ايران، در تماميت ساختارها و قانون اساسی اش، مشروعيت و حقانيت خود را بکلی از دست داده است.» در بیانیهء اخیر، «حداقل» آن چیزی که می توان به درستی دموکراتیک و سکولارش خواند آمده بدون آنکه از واقع بینی دور افتاده باشد؛ از این «حداقل تر»، فقط تکرار کسالت بار انشانویسی های همیشگی در مسیر باد است.
*