۱۴۰۳ اسفند ۱۸, شنبه

هشت مارس و «پنجاه و هفت»

 

عبدی کلانتری

منبع: فیسبوک

رابطه «هشت مارس» با «پنجاه و هفت» پیچیده و تعارض‌آمیز است. اگر عمیق بکاویم و سویه‌های متعارض را سبک‌سنگین کنیم و منصف بمانیم، به احتمال زیاد رأی به محکومیت دومی در برابر اولی می‌دهیم، که معنی‌اش ارزیابی و نقد رفتار خود و همفکران به هنگام سرکوب زنان در جریان انقلاب پنجاه و هفت و روزهای پس از «بهار آزادی» است؛ به جای تبریکات مرسوم و کلیشه‌ای در هشت مارس شاید بازاندیشی ارجح‌تر باشد، نه به نیت توبه و تکفیر بلکه روشنگری و نقد، و پرهیز از خطاهای مشابه در حال و آینده.


~

گام اول اسلامگرایانِ پیروز در انقلاب پنجاه وهفت سلب آزادی‌های بدست آمده‌ی زنان بود، به طور اخص زنان متجدد از طبقات متوسط. مادر من با یک عمر کار فرهنگی و مدیریت مدرسه به دلیل تن‌ندادن به حجاب با تحقیر اخراج شد. خواهر من که دختری مستقل و رها بود و می‌توانست با اتوموبیلش به هر گوشه‌ی کشور برود و با هرکس که خواست محشور شود به چنگ جوانک‌های ریشوی مذهبی افتاد که مثل غنیمت جنگی با او رفتار کنند و زخمی بر روان او بزنند که برای همیشه آن دیار را از ضمیرش پاک کند. خانه‌های اجاره‌ای دولتی را که سهمیه سازمانی پدران و مادران کارمند ما بود از آنها گرفتند تا خانوارهای چادرچاقچوری جای‌شان را بگیرند. با کثیف‌ترین تحقیرها چنین کردند، وارسی عکس‌های خانوادگی و کمد لباس و آرایش و هرچه که خصوصی‌ترین حریم بود، چون مادران و خواهران ما را فاحشه می‌پنداشتند.

~

«ما هنوز به این دریافت تئوریک نرسیده بودیم ــــ منظورم روشنفکران انقلابی ، دموکرات، و غیردینی است ـــ که در بطن و زیر پوست این انقلاب ضد سلطنتی و آزادی‌خواهانه که طبقهء متوسط هم در آن سهمی داشت، همزمان یک رگه فاشیستی قوی حضور دارد. ما در سطح خودآگاه، هنوز تحلیلی از پیوند تنگاتنگ لومپنیسم شهری با مذهب عوام، بازاری ها، و روحانیت شیعه نداشتیم. عنصر پوپولیسم از نوع فاشیستی ، یعنی حضور وسیع عناصر «دکلاسه» و حاشیه‌ای و به شدت قشری، همراه با سرریز عقده‌های جنسی یک روان اجتماعی بیمار، بخشی جدایی ناپذیر از انقلاب پنجاه وهفت و سویهء تاریک آن بود. ما آن را به چشم می‌دیدیم اما نسبت به آن آگاهی تئوریک نداشتیم که وارد تحلیل‌های سیاسی‌مان بکنیم.» (ع. ک. از یک مصاحبه، ۱۳۹۱)

~   

«به نوشته‌های خودم که نگاه می‌کنم، می‌بینم برای اولین بار در سال ۱۳۶۵ بود (در مقاله‌ای در نشریهء «پویا» با عنوان «اخلاق سنگسار») که سعی کردم بفهمم چرا رهبران انقلاب مثل هاشمی و دیگران در صحبت‌های رسمی، مدام از «فحشا» نام می‌برند و خطر آن را برجسته می کنند. چرا «فحشا» و «فساد» برای آن‌ها مهم‌تر از خطر «استکبار جهانی» است؟ منظورشان از «فحشا»، حضور زنان مستقل در حوزه عمومی بود. برای مبارزه با فحشا (بخوان مبارزه با زنان) وزارتخانه‌ی ویژه تأسیس کردند و پلیس ویژهی امر به معروف و ارشاد به خیابانها گسیل داشتند. هفته‌ای نبود که امامان جمعه در مورد بی بندوباری وعظ نکنند. در همان سالهای اول انقلاب یکی از بستگان من که زنی زیبا و جسور و متأهل بود، به خاطر «بی بندوباری» (به گمانم در یک مهمانی که مشروب و شاید تریاک مصرف می شد) در ملاء عام شلاق خورد. سنگسار یک نوع مراسم آئینی بود با همدستی مردم عامی و نعره‌های الله و اکبر که قرار بود به شیوهای بدوی و جن‌گیرانه و خونین، رفتار جنسی زنان را زیر کنترل تئوکراسی مهار کند. فساد از درون «زنانگی» در فضای شهر خدا پخش می‌شد. همه‌ی زن‌ها به طور بالقوه زناکار بودند یا مردان را در معرض خطر زنا قرار می دادند!» (ع. ک. همان مصاحبه)

~

چیزی که برای من تکان‌دهنده بود ارتباط «فحشا»ی خمینی با ناخودآگاه روشنفکری مردانه‌ی ایرانی بود، روشنفکرانی که مجلات یا «رنگین‌نامه»ها، و سایر محصولات فرهنگ طبقات متوسط شهری برای‌شان همان ترویج فحشا و هجوم فرهنگی امپریالیسم (زندگی آمریکایی) به شمار می‌آمد. رژیم سیاسی کشور محصول کودتای آمریکایی و از لحاظ نظامی و ژئوپولیتیکز در اردوگاه آمریکا و غرب بود. زنان طبقات متوسط ایرانی داشتند به تدریج سبک زندگی زنان مدرن اروپایی و آمریکایی را کسب می‌کردند در متن رفاه نسبی، بهبود مادی، ارتقاء طبقاتی و فاصله‌ی روزافزون با طبقات فرودست و محروم. روشنفکرانِ خلقی که عمدتاً قربانی کودتا و سانسور بودند و طعم زندان و شکنجه می‌چشیدند، این پدیده‌ی جامعه‌شناختی و فرهنگی مدرن و معطوف به غرب را روندی قهقرایی به حساب می‌آوردند. برای آنها قابل تصور نبود که یک دیکتاتوری «وابسته به آمریکا» بتواند سوبژکتیویته‌ی زن ایرانی را آزاد کند. آزادی زن ایرانی نزد آنها فقط در متن آزادی از ستم طبقاتی در کل جامعه معنی پیدا می‌کرد. زن مدرن طبقه‌ی متوسط همان عروسک فرنگی بود، بی‌عمق و بی‌محتوا، بازیچه‌ی تبلیغات دستگاه حاکمه. پنجاه و هفتِ آنها ناگزیر بود که هشت مارسِ زنان بی‌حجاب را کنسل کند.

~

«ژینا» اسم رمز یک جنبش سیاسی و انقلابی علیه تمامیتِ تئوکراسی شیعی و مهمتر یک بازگشایی فکری در قبال عمیق‌ترین شکاف و ترامای پس از انقلاب پنجاه و هفت بود، یعنی هتک حرمت و تجاوز به زنان ایران که به استقرار «رژیم زن‌کُشی» انجامید. این تراما، پیوند داشت با عمیق‌ترین باورهای مذهبی توده‌ی مردم، اسلام و شیعه‌گری، و از همین‌رو درمان آن گویی فقط با یک انقلاب علیه دولت دینی، علیه اسلاموفاشیسم یا فاشیسم کلریکال (آخوندی سپاهی بسیجی) می‌بایست صورت گیرد، مقدم بر کاهش یا رفع تضادهای طبقاتی که در هر نظام سرمایه امر روزمره است. سرانجام این قیام ژینا بود که «هشت مارس» را از چرخه‌ی «پنجاه و هفت» خلاصی بخشید. ///  ۸ مارس ۲۰۲۵

--

بیشتر بخوانید از عبدی کلانتری

روشنفکران، روشنگری، و انقلاب

نقد خشونت دینی

چپ، حجاب، و انقلاب ۵۷

سکس و سکولاریسم در چشم‌انداز تاریخنگاريِ پسااستعماري

دوراهی فمينيسم ايرانی: آزادي جهانشمول يا عامليت بومي

حجاب، تئوکراسی، نسبیت اخلاقی، ژیژک، الویس، هترونورماتیویتی، تمنا، لذت ، و دست نامرئی آدام اسمیت (یک گفتگو)

زن، بدن، و اختيار (یک گفتگو)

هوموفوبيا، فاشيسم، و آزادی جنسی

قتل‌ و ناموس

همه‌ی « لوطي»ها به بهشت می‌روند (لطافت لواط)

ریسک امید بستن به پوپولیسم درس انقلاب ۵۷ بود

«نظام» را چگونه بفهمیم: درباره اسلاموفاشیسم

 

***

هیچ نظری موجود نیست: