عبدی کلانتری
منبع: فیسبوک ۱۳۹۷
==
از سه چهارسال قبل از پیروزی انقلاب، در دانشگاهها بخشی از دختران مبارز و ضد رژیم شروع کردند به استفاده ازحجاب. فضای دانشگاهها، حتا در «دانشگاه ملی» که من در آن درس میخواندم و به طور سنتی جای دختران و پسران اعیان و اشراف و شیکترین و مدرنترین مدهای لباس و آرایش بود (کنار من دو دختر وزیر مینشستند، دوقلوهای صدقیانی) بعد از آنکه تحصیلات رایگان و درهای دانشگاه ملی به روی «همه» بازشد، آنجا هم ما شاهد بودیم که دختران کمونیست و دختران محجبهی ضد رژیم از لحاظ سیاسی در یک جبهه قرار میگرفتند، با هم دستگیر میشدند، با هم مورد هجوم چماقدارن گارد دانشگاه قرار میگرفتند، با هم به کوهنوردی میرفتند، و با هم تظاهرات میکردند. دختری که انقلابی بود نسبت به حجاب فوبیا نداشت، معمولاً آرایش نداشت یا کم داشت، و در مواردی برای همدردی روسری به سر میکرد. حجاب نمادی از مبارزه بود. علاوه براین، از اواخر سال ۵۵، رژیم در صدد مقابله با این روند برآمد. به گفتهی آقای ناصر پاکدامن، گفته میشد والاحضرت اشرف خواهر شاه، ریاست عالیه سازمان زنان، رواج حجاب را اهانت به پدرش تلقی میکرد و «مشاوران توصیههایی کرده بودند و از جمله اینکه ورود زنان با حجاب را به مؤسسات دولتی ممنوع و از سفر با هواپیما و راهآهن محروم کنند و درهای آموزشگاهها و دانشگاهها را به روی آنها ببندند. در بهار ۵۶ این تصمیمات برای اجرا از جمله به دانشگاه تهران ابلاغ شد و مدیریت دانشگاه رؤسای دانشکدهها را مطلع کرد که میخواهد از آغاز سال تحصیلی از ورود دانشجویان با حجاب به دانشگاه جلوگیری کند.»
==
ما البته درمیانهی روندهای انقلابی در جامعه بودیم و دیگر این سیاستها قابلیت پیاده شدن نداشت و دختران دانشجوی مبارز محجبه مدام حضور بارزتری نشان میدادند. در جریان انقلاب و ماههای نخست پس از قیام بهمن، هواداران سازمان مجاهدین خلق و سازمانهای کوچکتر اسلامی که با رژیم مبارزه کرده بودند از متحدان چپ محسوب میشدند. پدیدهی «اسلامگرایی» و «خمینیسم» اساساً در حوزهی شناختی و معرفتی چپ وجود نداشت. تضاد عمده، مبارزهی طبقاتی با بورژوازی وابسته و تضاد خلق با امپریالیسم بود، زنان اسلامگرای مبارز در «صفوف انقلاب» میجنگیدند. سازمان «وحدت کمونیستی» نه تنها در این فرایندهای چندسالهی فرهنگی و سیاسی حضوری نداشت، بلکه تحلیل تئوریک و سیاسی آن از سرمایهداری در ایران و نقش امپریالیسم به کلی با همهی جریانات چپ و مارکسیسم روسی متفاوت بود. من در تابستان ۵۸ قبل از تسخیر سفارت آمریکا با ویزای دانشجویی از ایران خارج شدم و در فضای قطع ارتباطات رسانهای آن زمان دیگر خبر و تحلیلی از جنبش زنان به ما در آمریکا نرسید اما به طرز مبهمی به یاد دارم که در فضای سیاسی آن چند ماه پس از قیام، آن ماههای بهار آزادی، برای فداییان، حزب توده، سازمان پیکار، سازمان راه کارگر، بسیاری از روزنامهها و نشریات چپ مثل پیام امروز آقای مرزبان، و اکثریت روشنفکران کانون نویسندگان، «مسألهی حجاب» مستقل از آن سیاستهای کلی ضدامپریالیستی ارزیابی نمیشد. برای چنین حساسیتی، میبایست خود اسلام، ایدئولوژی اسلامگرایی، و اسلاموفاشیسم، به عنوان یک جریان پوپولیستی وسیع اما ارتجاعی و عمیقاً زنستیز وارد دستگاه تحلیلی آنها میشد، اما نگاه نظری آنها معطوف به امپریالیسم بود و اسلامگرایان هم، اعم از مجاهد یا خمینیست، داشتند با امپریالیسم و آمریکا میجنگیدند. رویکرد تحقیرآمیز نسبت به زنان بورژوا و طبقهی متوسط تا همین امروز هم در چپ دوام آورده. پوپولیسم، خلقگرایی ِضدامپریالیستی وجه مشترک چپ با اسلاموفاشیستها بود اما «وحدت کمونیستی» به کلی با این پارادیم فکری فاصله داشت و طبیعی بود که از همان ابتدای کار راهش را سوا کرده بود.
==
آقای فرج سرکوهی به درستی اشاره میکنند که سیاست «وحدت کمونیستی» در قبال حجاب نباید فراموش و دفن شود، آنها از همان ابتدا جانب زنان را گرفتند و علیه حجاب نوشتند، این هم بخشی از تاریخ و عملکرد «چپ» بود در آن روزها. اما به نظر من، در همرأیی با اقای اصغر ایزدی، باید جایگاه فکری و سکویی که کمونیستهای ایرانی بر آن ایستاده بودند را فهمید تا سپس رویکردشان به مسأله حجاب را هم در آن مقطع درک کرد. سیاست در قبال حجاب، یک مورد مجزا از کلیت سیاستهای انقلابی نبود. تا آنجا که به خاطر دارم سازمان کوچک «وحدت کمونیستی» («پلاتفورم چپ» در آمریکا) پس از انقلاب تازه از خارج آمده بودند؛ آنها در فضای انقلابی ۵۵ و ۵۶ ، نه در دانشگاه و نه در خیابان ونه در کارخانه حضور نداشتند.
«وحدت کمونیستی» هم از تناقض نظری برکنار نبود، اما برخلاف بیشتر کمونیستها، رفتار فکریاش قالبی و دگم نبود و واقعاً «میاندیشید». خود واقعیت، به ویژه برآمد اسلامیسم، چیزی به مراتب پیچیدهتر از همهی تحلیلهای طبقاتی بود. وحدت کمونیستی در فردای انقلاب، سال پنجاه و هشت، خود خمینی را و شعارهای پوپولیستی جامعهی توحیدی را جدی نگرفت، ابتدا جناح آخوندی حاکمیت و خمینیستها را زائدهی بورژوازی تلقی کرد و معتقد بود بازرگان و فروهر و دریادار مدنی دست بالا را دارند و پیوند با سرمایهی جهانی به روال سابق همچنان برقرار است. واقعیت اما خلاف این جلو میرفت. وحدت کمونیستی خودش را بلافاصله تصحیح کرد که خیر، «خرده بورژوازی» (یعنی روحانیت رادیکال و رهبر آن) سکان را دارند اما فقط برای حفظ مناسبات سرمایه و وابستگی تلاش میکنند (چرا؟ چون «خرده بوژوازی» است) و اگر لگدی به دولت بازرگان و نهضت آزادی و شرکا میزنند نباید آن را زیاد جدی گرفت. ملاحظه میکنید حتا برای وحدت کمونیستی هم همه چیز حول رقابت / اتحاد خرده بورژوازی و بورژوازی میچرخید در ابتدای کار. مشکل کجا بود که از سال پنجاه و شش، یا بگوییم از تاسوعا عاشورای سال انقلاب تا دستگیری و تواب سازی رهبران حزب توده در سال شصت، هیچیک از مارکسیستها تحلیلی از جنبش پوپولیستی خمینی و اسلاموفاشیسم ضدآمریکایی نداشتند؟ مگر بیژن جزنی چند سال پیش، از زندان، درست همین را با نامبردن از شخص خمینی به عنوان خطر برای چپ پیشبینی نکرده بود؟
==
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر