۱۳۹۸ خرداد ۳۰, پنجشنبه

هنر امیر تتلو

عبدی کلانتری 

|  

پس از نخستین کنسرت‌اش در گرجستان که نیمی از سالن را زنان جوان پر کرده‌بودند و پخش همزمان و زنده‌اش از «یوتوب» که نزدیک صدهزار بیننده‌ی فوری داشت، در این کار جدید، امیر تتلو با خودِ دیگرش حرف می‌زند، انگار در آینه! بی‌تعارف فحش می‌دهد و سرزنش می‌کند! فورم ترانه نوآورانه، و لیریکز هم طبق روال خاص تتلویی، محاوره‌ای لاتی، بددهن، گوشت‌تلخ، خودطعنه‌زن، بی‌هدف و آنارشیستی است؛ در عین اینکه حسابی می‌خنداند، در نهایت مثل همیشه غم‌زده و «به‌گا رفته» است (اما نه به تیرگیِ «جهنم»ِ پارسال‌اش که مملو از تصاویر تباهِ نظامِ مقدس بود و به شدت متأثر از امی‌نِم). فقط تتلو می‌تواند مثل یک کودک نابالغِ ناخوشِ بهانه‌گیر اینطور به خودش و در و دیوار بشاشد و بد و بیراه بگوید: «یه دهن پُرِ سیاهی، رنگ لباتو پرونده. یه بغل پُرِ تباهی، رو تو مُهر حذف‌و کوبونده.»

جای اسماعیل خلج خالی («قمر در عقرب») که یکی دیگر از کاراکترهای واقعی نمایشنامه‌هایش را با همان لحنِ بی‌پرده‌ی الواتِ اعماق جامعه (که پیش از انقلاب می‌نوشت) در «پرسونا»های تتلو به چشم ببیند. شاید هم دارد می‌بیند! من اعتقادی به بر خورد اخلاق‌گرایانه با هنر ندارم و منتقدِ هنر و ادبیات و سینما هم نباید کارش وعظ و اندرز برای اصلاح هنرمند و «جامعه» باشد اما امیدوارم هنرمندان جوانی که نمی‌خواهند در قالب‌های کلیشه‌ای کار کنند و مدام همان چیزهای بندتنبانی تکراری را در بسته‌بندی جدید به بازار بفرستند، کسانی که قصدشان کلنجار رفتن با خودشان و بیرون ریختن دردها و تمناهاشان است و به رخ کشیدنِ لج‌بازانه‌ی این زخم‌ها که جامعه بر تن‌شان نشانده (و بر تن هزارانی چون آنها ـ کامنت‌هاشان را پای ویدئوها بخوانید)، بله، امیدوارم به این تشخیص هم برسند که زبان و ژست‌های خشنِ لومپنی و زن‌ستیزی آشکار یا پنهان، خودش به چرخه‌ی تولید همان زخم‌ها یاری می‌رساند، و در جایی بالاخره هنرمندِ عاصی و متمرد باید به این بلوغ برسد که «اصالت» او در بازتولید این چرخه نیست ولو آنکه حقایقی از جامعه در آن زبان و طرز رفتار منعکس شده باشد. طعنه به خود یا خودزنی تازه قدم اول است.


بخشی از یادداشت چند ماه پیش:
امیرتـتلو و حرف‌های دل‌اش نزدیک‌ترین چیزی است به ناخودآگاهِ حاشیه‌ای‌ترین و دِکلاسه‌ترین آدم‌های جامعه‌ی ما که در موسیقیِ عامه‌پسند داریم؛ آدم‌هایی که تعدادشان سر به میلیون می‌زند ــ مردان جوانِ محروم و بی‌صدا با ترس‌ها و فوبیاها و عقده‌ها و دردها و لذت‌های مشترک‌شان. یکی دو نسل پیش‌تر جوادیساری و عباس قادری را داشتیم با ملودی‌های عرَبی و ریتم رقصِ تلخ و شیرینِ پایین شهری‌هایی که راهی به رادیوتلویزیون رسمی نداشتند؛ آنها هم به زبان ساده‌ی سوزناک همین محرومیت‌های عاطفی را بیان می‌کردند، حالا مداحی کربلایی‌ها و موسیقی رپِ بومی و تکنولوژی دیجیتال است که محمل و وسیله‌ی بیانی برای همان‌ها فراهم می‌کند با «ضدزبان»ِ خیابانیِ صریح و غیرسانتی‌مانتال.

با استعدادترین‌شان اتفاقاً «خودساخته‌»های اصیل و زبل و پررو و وراج و خشمگین و تنهایی هستند که انگار به هرچیزی که آویزان شوند تا به پول و شهرت برسند، بازهم دست‌آخر زمین می خورند وزیرزمینی می‌مانند و لعن و تکفیرِ جامعه‌ی رسمی هنری را نصیب می‌برند. امیر تتلو به مراتب از ماکان‌بند و چارتار و پالت و یک دوجین هنرمند یک‌شبه‌ی دیجیتال «اصیل»تر و با استعدادتر است هرچند هیچ تعلیم رسمی موسیقی و صدا و نت ندیده باشد: بچه‌ی تخسِ خاکی و خلقی و محرومیت‌کشیده و خودساخته و پر از تناقض؛ دست به ‌گریبان با انبانی از لومپنیسمِ زخمی و بی‌قرار و بی‌وطن‌شده‌ی زن‌ستیزِ هنوز نیمچه زیرزمینی وقتی که دیگر چیزی زیرزمینی نمانده؛ هنرمندی که بعید به نظر می‌رسد هرگز هنرش از سکوی تالاری در تهران یا سالن‌های رسمیِ «وُرلد میوزیک» در آمریکا و اروپا به هوادارانش برسد.

لات و بددهن و بی‌نزاکت و سکسیست اما بازهم تلخ و مغرور و عصبانی و شورشی و تک‌رو، شبیه رپرهایی چون امینم، کولیو، سنوپ‌داگی‌داگ، و توپاک شاکور. پرفورمنس «وطن‌پرستانه» (بخوان فرصت‌طلبانه)‌اش روی ناو جنگیِ جمهوری اسلامی نتوانست برایش کنسرت برج میلاد بیاورد، مشارکت در تبلیغاتِ انتخاباتی آدمکشانِ عمامه به‌سر هم همینطور، حالا مانیفست «جهنم» بیرون داده که همه‌تان به . . . چپم! اما در «مهمونی» ناله‌ی واقعیِ خودش است بدون فحش و ادا، «هوا اینجا چقد دلگیره و دلسیره انگار و دلم یه بارونی می‌خواد/ چقد تنها بده هرجا میرم غم پیشمه و من یه مهمونی دلم میخواد». با حداقلی از نوازنده‌‌های حرفه‌ای و تنظیم خوب، کارش قابل قبول و حتا زیبا می‌تواند باشد و آزمون و چالش اجرای زنده را می‌تواند به راحتی بگذراند. ولی اگر این امکان هم برایش فراهم نباشد و شبکه‌های ستاره‌ساز هم زیر بالش را نگیرند، او خودش مثل کارخانه‌ی تک‌نفره است، از تولید بی‌وقفه‌ی کار تازه متوقف نمی‌ماند و این کارها را به هروسیله‌ای و با هرامکاناتی به دست هواداران وفادارش می‌رساند. او به نیروی همین هواداران و آتش درونش است که می‌تواند در بازار موسیقیِ عامه‌پسند دوام بیاورد. ///


==
پاسخ به دوستان
حسین می‌گوید این کار ملودی ندارد. ملودی دارد اما ژانر خاص ترانه ایجاب می‌کند که عوامل دیگر به همان اندازه اهمیت داشته باشند. این درست است که لیریکز و ملودی اساس ترانه‌ی مردم‌پسند است اما به هرحال، بیت (ضرب)، تمپو (سرعت)، کوردها (نواها و زخمه‌ها و مینی‌نُت‌های زیرین و کناری، متمایز از ملودی)، در مجموع درک بالایی از «ریتم» و «هارمونی»، و آرانژمان سراسری همه در یک کلیت است که ترانه را می‌سازد. آنها که فقط ملودی می‌پسندند می‌توانند نگاهی بیندازند به کارهای دیگر همین هنرمند مثل «مهمونی» که در آن احساسات لطیف‌تری به شکل ملودیک‌تر بیان شده. تتلو هم مثل بقیه، ساختار متداول ترانه را رعایت می‌کند و هم آنرا به هم می‌زند؛ ساختار متداول همان بخش‌های «مقدمه/متن/کوروس (قسمت تکرار جمعی) / تکرار متن / کوروس/ پُل (بریج) / متن / کوروس» است. این ساختاری است که بیشتر ترانه‌های مردم‌پسند از آن تبعیت می‌کنند.
-
دوستان می‌گویند صفت «هنرمند» به قامت تتلو برازنده نیست. در ترانه‌ی مردم‌پسند، خواننده‌‌ای که ملودی و لیریکز را هم خودش می‌نویسد و اجرا می‌کند طبعاً به عنوان «هنرمند» مطرح‌تر است تا کسی که شعری جلوی او می‌گذارند، کس دیگری بر آن شعر آهنگ می‌گذارد، و او فقط به خاطر تعلیم‌دیدگیِ صدا و رنگ و بافتِ خاص حنجره‌اش به اجرای آن می‌پردازد. در شکل اول، ما با تمامیت درگیری هنرمند با خودش و جهان طرف هستیم، بی‌واسطه. در حالیکه فرض کنید در مورد کسی مثل همایون شجریان، ما فقط صدایی تعلیم دیده داریم و بس، آنچه از دهان او بیرون می‌آید ثمره‌‌ی خلاقیت و درگیری هنرمند دیگری با جهان بوده، ما اصلاً نمی‌دانیم درجه‌ی آگاهی و شعور این خواننده نسبت به جهان درون‌خودش و دنیای اجتماعی اطرافش چه هست. آیا اساساً شعوری خلاق و درگیر آنجا وجود دارد یا ندارد؟ آیا اساساً با چیزی دارد کلنجار می‌رود یا مثل یک ماشین تعلیم دیده و روغن خورده حرف دیگران را به آواز می‌کشد؟ آنچه ما «الهام هنرمندانه» می‌شناسیم همان «کلنجار» یا «جرقه»ای است که از درون هنرمند به شکل ایده و سوآل و «خارش»، امان از او گرفته و می‌خواهد بیرون بریزد. اگر آن جرقه و کلنجار وجودی، همزمان همراه شود با «کلمه» و قابلیت ورز دادنِ همزمان کلمه در نوعی از نوا و ملودی که خود او ساخته، آنگاه نه فقط با یک خواننده بلکه با یک هنرمند روبروییم. در استودیو، هم او می‌تواند با نظارت بر تک تک نوازندگان‌اش، از آنها بخواهد جایی همان نغمه را تاریک‌تر یا روشن‌تر، در گامهای مختلف اجرا کنند که به حس و عاطفه‌ی او نزدیک‌تر باشد. به نظر می‌رسد مهارت تتلو در این کار، در ژانر خودش، به مرور پیشرفت داشته‌است.
-
قضاوت درباره‌ی میزان «والایی» یا «ابتذال» اینجا حاشیه و فرع است بر خلاقیت ترانه، چون این مفاهیم نسبی و متأثر از زمینه‌ی دریافت فرهنگی است. حرکت رکیک یا واژه‌ی رکیک می‌تواند با «پاتوس» و حالت تراژیک همراه باشد یا برعکس با پست‌ترین و خشن‌ترین رفتار سکسیستی. صحنه‌ی آخر «زیر پوست شب» فریدون گله به خاطرتان هست؟ در آن «اکت» نهایی، خود ارضایی مرتضا عقیلی در زندان، تمامی درد و فلاکت یک طبقه‌ی اجتماعی منعکس است. تتلو از همان جاها برخاسته.
-
یک علامت مثبت: بخش صدای زن در این ترانه (می‌میری؟) خطاب به خودش، نوعی جبران تک‌صدایی همیشگی تتلو در به رخ‌کشیدن نرینه‌گی‌اش است. شاید صدای اعتراض زنان را شنیده و به آن فکر کرده! ///




اینجا، تحریر صدای به اصطلاح «تلطیف شده»ی کلیشه‌ای و ملودی سوپرسانتی‌مانتال و ساکسفون سوزناک‌تر به شیوه و تقلیدِ هزاران آهنگ عاشقانه‌ی بندتنبانی غربی، با لیریکز شوخِ تتلویی که یک بیلاخ است به رومانس و عشق و عروسیِ شیکِ جفت‌های تیتیش مامانی از طبقات متوسط و بالا: «فاطی آی فاطی!» عالی برای موزاکِ پسزمینه در سوپرمارکت و انواع آسانسور عمومی و دراگ‌ستور، و البته توالتِ سالن هتل‌های چهارستاره.