۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

استايليست آنارشيست

«اگر قرار به وضعيت اوليه باشد، بايد به عهد آدم ابوالبشر برگشت. زمان تصرف بحرين از سوی بريتانيا يک قرن پس از لشگرکشی نادرشاه افشار به هند بود. انتقال گنجينهء جواهرات ملت صلح جو اما مغلوب به خيابان فردوسی تهران (بعد از قتل عام بيست هزار نفر در يک روز در دهلي) هم جزو تحولاتی است که از عهد دقيانوس تاکنون اتفاق افتاده»

جملهء بالا از م. قائد است در يکی از آخرين مقالاتش که به موضوع ارتباط (فرهنگی، سياسی، تاريخی، مفهومي) ايران با شيخ نشين های عرب می پردازد. محمد قائد يکی از انگشت شمار «استايليست» های ما در مقاله نويسی است و حالا روحيهء آيرونيک و بدبينانه اش او را به جايی رسانده که ديگر حوصلهء شرح و تفصيل و پروراندن (elaboration) يک موضوع را ندارد، بلکه فقط نکته هايش را مثل کلمات قصار، مثل نارنجک های کوچولو، پرت می کند به سمت خواننده و بی اعتنا رد می شود. قائد همينطور استاد «ترانزيشن» های غير منتظره است. برای هر نويسندهء حرفه ای گذار پاراگراف به پاراگراف، و بخش به بخش در ساختار کلی مقاله حائز بيشترين اهميت است. در ترانزيشن يا گذار است که شما يک خشت روی خشت قبلی می چينيد، دقيق و حساب شده و تراز، که رشتهء بحث را به طور منطقی جلو ببرد، شما را از پارگراف قبلی به جای درست بکشاند، , همواره سعی کند شما را تشنهء گسترش بعدی نگه دارد و آماده تان کند برای ترانزيشن بعد. کمی که خشت را کج بگذاريد، به چشم خوانندهء حرفه ای، ديوارتان از دور قناس خواهد زد.

آماتور ها را هميشه می توان با ترانزيشن ضعيف شناخت و با حاشيه روی و زياده گويی («فيلر»، جمله هايی که حذف شدنی اند بدون لطمه خوردن به اصل بحث، و اديتور خوب معمولاً روی شان قلم قرمز می کشد). نود و نه درصد کسانی که به فارسی می نويسند، بی توجه به ميزان معلومات شان، در نوشتن آماتورند، چون ذهن شان روی خط گسترش تحليلی متمرکز نمی ماند.

ترانزيشن خوب، احتياج به ذهن تحليلی قوی و قوهء تخيل بالا و فرهنگ گسترده دارد. گاه در کار استايليست های بزرگ، ترانزيشن مثل «سورپريز» (امر غيرمنتظره و ناغافل) عمل می کند که ارتباط مفهومی آن در سير بحث از پارگراف قبلی روشن نيست، اما در جغرافيای مفهومی کل مقاله و در ساختار سراسری آن به جا نشسته و فقط تخيل يا «استايل» نويسنده و فرهنگ گستردهء اوست که به او اجازهء چنين کاری را می دهد. البته اين نوع نوشته، توقع بالايی از خواننده دارد و از او می طلبد با درايت بالا و ظرفيت تفکری بالای حد ميانگين، سرنخ ها را خودش در ذهن خود به يکديگر گره بزند.

مثلاً در مقاله ای که از آن نقل کرديم. پاراگراف سوم («عربها افتخار می کنند که . . .») ، دقيقاً معلوم نيست چرا آنجاست و ارتباط جمله های آن با جمله های پيشين و پسين چيست، تا اينکه شما مقاله را تا آخر بخوانيد. م‌. قائد حالا به استايلی رسيده که می شود آنرا «چريکي» نام گذاشت؛ يک آنارشيست يکه و تنها، ياغی بی هدف، که ديگر حوصلهء جرو بحث و صغرا‌ـ کبرا چيدن ندارد و انگار برايش اصلاً خود تمدن به انتها رسيده! وقتی خواندن به فارسی برای آدمی مثل من حکم وظيفهء اجباری تا حد شکنجه را دارد، خواندن مقالات م قائد شعف محض می تواند باشد.

*
بعد التحریر ـ پس از خواندن پرسش آقای کاوه در زیر، باید یک نکته را روشن تر بگویم. در یادداشت بالا، منظور من آن نبود که مقالات سالهای اخیر محمد قائد «آنالیتیک» یا تحلیلی اند. درست برعکس، منظور من از صفت آنارشیک آن بود که آقای قائد تحلیلی نمی نویسد بلکه فقط ذهن تحلیلی‌ی خواننده است که باید بتواند ارتباط جملات یا پارگرافها را نزد خود بپروراند. وظیفهء کارتحلیلی، یعنی همان تعریف حکم و استدلال منطقی برای اثبات آن، به دوش خواننده گذاشته شده. جملات آقای قائد در نگاه اول ــ ازدیدگاه تحلیلی ــ ناپیوسته، فی البداهه، فوری، گزینگویانه، و آیرونیک اند، مملو از چیزی که در زبان انگلیسی به آن «کانتر این تویتیو» (counterintuitive ) می گویند، یعنی نکته هایی که خلاف پنداشت متداول، خلاف امور ظاهراً بدیهی، و متضاد با آنچیزی است که «عقل سلیم» اکثریت آنرا قبول کرده است. همین، استایل ِ مقاله را شکل می دهد و نویسنده را یک «ستایلیست» متمایز می کند، که اگر حتا نامش هم بالای مقاله نیاید، «امضا»ی او را از خلال همین سبک نوشتن می توان بازشناخت.

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

He sometimes reach into results that make me feel sad and hopeless about [Iran and its situation and its future. Future? What a big word for Iran!!] especially in this short article. Do you feel in the same way, too?

ناشناس گفت...

دوست گرامي آقاي كلانتري
سلام ، خود شما هم به زعم من يكي از همان تنهايان عرصه نوشتنيند - هر چند نه كاملن مانند آقاي محمد قايد كه در گستردگي نظريه پردازي درباره پديده هاي اجتماعي بي نظير است يا درست تر بگويم ، نه مانند ايشان كه به قول شما نارنجك انداز ي است كه ابزارش كلمه است ، ولي بدان كه براي ما ، پرچم هاي برافراشته تفكر نفادتان در اين وانفساي فرهنگ مبتذل ، مثل پرچم شواليه ها مي ماند- يا شايد پرچم ائمه نيمه اطهار جديد-. سلامت و پيروز باشيد.

کاوه گفت...

سلام آقای کلانتری

همواره از نوشته‌های شما استفاده می‌کنم و از اين بابت سپاس‌گزار ام.

آيا ميتوانيد روش نوشتن تحليلي را در قالب مقاله‌اي شرح دهيد يا دست کم منبعي را براي آن معرفي کنيد؟

با درود
کاوه

مجتبا گل‌محمدی گفت...

سلام, توضیح خوبی بود. در عرصه ی نوشتار فارسی در شبکه هم آنجا و هم اینجا خواندنی اند, "مشتری"تان شدم.
با احترام.
مجتبا گل محمدی

Sheida گفت...

Your point is ambiguous. What I thought was that on one hand you're praising his style and the level that he's reached - not having the patience to elaborate on the trivia and getting straight to the point - and on the other hand you're criticizing his unexpected and amateurish transitions.

If I understand correctly, here's where the problem lies: unless you clearly state this, your reader will not assume that sometimes not writing analytically can make someone a distinguished stylist, and they will not understand that to you, that is a plus. It appears to me that in this piece, however unconsciously, you're doing what you praise in Qa'ed; you're skipping the necessary transitions! But your piece here is critical analysis and his is not; therefore, the mindset of your audience is different from that of Qa'ed's, even though they may be the same people. When reading your piece, the reader still needs to know how/why you got to your point.

Sh.

عبدی کلانتری گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Sheida گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
André Shamshir گفت...

بعدالتحریر غیرضروری و منظورتان از اول کاملا واضح بود.

ناشناس گفت...

نکته سنجی و ظریف بینی آقای قائد بی نظیر است با شما هم عقیده ام شعف محض است خوانش نثرش
مثلا این مقاله
http://www.mghaed.com/essays/farewell/signor_f_humanite.1.htm

عبدی کلانتری گفت...

To Shedia - I wanted to say a bad transition is a sign of amateurish writing but there's a kind of weired, unexpected twist of a transition that could be the signature of a true stylist, and I meant Ghaed's quirky style belongs to the latter. Abdee

Sheida گفت...

I understand what you meant to say. But it's not clear unless you add a sentence or two, saying what you just wrote to me. Sh

ناشناس گفت...

از توجه ات سپاسگزارم!
آرام باش! بعد از فاجعه امروز، خنده جلوه سوزش سادیستی است. هر چه نیاز به توجه و مقبولیت بیشتر، حملات عصبی هم شدیدتر.
بیمار روانی، چون هر بیمار دیگری قابل ترحم است. اما بدلیل پتانسیل بالای سوء استفاده وضریه زنی نباید مورد احترام قرار گیرد.
در شرایطی که کمک امکانپذیر نیست، تنها در اثر مواجهه با خونسردی و بی اعتنایی دیگران، در دراز مدت سرخورده خواهد شد. البته بدلیل تفاوت خصوصیات فردی و شرایط زیستی این بیماران، جهت سیر بیماری قابل بینی نیست و اگر بیمار از پذیرش بیماری سرباز زند، حتا باید آماده عملکردهای حاد او بود.
با آرزوی سلامت جسمی و روانی ات.

عبدی کلانتری گفت...

ممنون از اين توضيح.

parvin گفت...

من هم در غم تان شریکم
اما زندگی ادامه دارد

منتظر مطالب بعدی

ناشناس گفت...

با سپاس و قدردانی از قبل
در پیام شماره 12 متاسفانه ناصحیح نویسی انجام داده ام. خواهشمندم « بینی » را از پیام حذف و در جایش « پیشبینی » اضافه کن.
شرمنده

ناشناس گفت...

محمد قائد از شما شيرين تر مي نويسد گرچه شما هم شيرين مي نويسيد آقا ي كلانتري اما
خواندن مقالات محمد قائد بر وزن همان است كه معروف است : گلشيري خواني كار هر كسي نيست

ناشناس گفت...

ژانری که قائد در ان می نویسد تن به نوشته ی تحلیلی نمی دهد. نوشته تحلیلی فارسی را مثلا می توان در آثار ناصر فکوهی یافت یا مجید محمدی که بیشتر در سنت دانشگاهی می نویسند.
اما به گمانم شما در مورد اهمیت مهارت های زبانی اغراق می کنید. اگر آن وسعت فرهنگی که شما به آن اشاره کرده اید نباشد، استایل نمی تواند صرفاً قائم بر طنز و آیرونی، ترانزیشن خوب و بازی های زبانی باشد. ان ملات فرهنگی است که این عناصر را در یک کل منسجم جا می دهد. مثلاً قائد در اغلب نوشته هایش مأخذ نمی دهد. ولی به مرور زمان و با کسب هویت فرهنگی خواننده ی خودش را، که خواننده معمولی نیست، قانع کرده که اطلاعاتش سندیت دارد. البته فکوهی به درستی نخبه گرایی را چشم اسفندیار روشنفکری می داند ولی اینجا بحث نوشتن است و نه روشنفکری.
قاند را مقایسه کنید با مسعود بهنود که نثر روان و شسته رفته ای دارد ولی در بسیاری از موارد اطلاعات تاریخی ای که می دهد، ناقص، خدشه دارو یا تحریف شده است. اما خواننده نثر بهنود نه شک می کند نه برایش مهم است. می خواند و لذت می برد. تیراژ کتاب هایش هم رشک برانگیز است. برای خواننده ی بهنود هم نیست چگونه می شود اعتبار این حرفی را که رضاشاه آن شب در اتاق خواب به همسرش گفت سنجید. همین فقر فرهنگی سبب شد که وقتی خواست اثر غیرداستانی بنویسد چیزی شد مانند از سید ضیاء تا بختیار. سیروس علی نژاد در نقدی که بر این اثر در آدینه نوشت در سی صفحه کتاب بیش از پنجاه اشتباه تاریخی یافت.
علاوه بر این آن وسعت فرهنگی هم به دستگاه ارزشی خواننده بستگی دارد. مثلا نثر سروش هم استایل دارد و تنها برای کسانی تحسین برانگیز است که به مبانی فلسفی، عرفانی و مذهبی گفتمان وی تعلقی داشته باشند. این نکته در مورد قائد هم صادق است. مثلاً گمان ندارم خواندن نثر قائد برای هواخواهان نظام مقدس جمهوری اسلامی شعفی داشته باشد.

ناشناس گفت...

سلام آقای کلانتری.با وبتان تازه آشنا شدم.نکات تامل برانگیزی در مورد سبک نوشته های آقای قائد گفتید.قدرت در پرداخت جزئیات ایشان و تمرکز بر لحظه لحظه وقایع روز را باید در 18 شماره کتاب جمعه دید که با نام م.مراد صفحه آخر تقویم را مینوشتند که به نظر من سلف مثبتی برای کسانی مانند آقای محمد قوچانی است.چیزهای دیگری هم دارم که بعدا خواهم گفت.