مارتين لوترکينگ
ترجمهی عبدی کلانتری
رهنمودهايی برای مبارزهی غيرخشونتآميز
منبع: رادیو زمانه
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۸۸
توضيح ــ در سال ۱۹۶۳ در شهر بيرمنگام واقع در ايالت آلاباما، مبارزهی غيرخشونت آميز فعالان حقوق مدنی در ايالات متحده وارد مرحلهی تازه ای شد. شهر بيرمنگام يکی از نژادپرستترين شهرهای ايالات جنوبی آمريکا بود. فعالان حقوق مدنی سياهان در اين شهر و شهرهای ديگر ايالات جنوب آمريکا هدف انواع تبعيضها، خشونتها، و ترورهای روانی و فيزيکی قرار میگرفتند. به آنها در خيابانها حمله میکردند، به خانه هايشان بمب میانداختند، اموالشان را آتش میزدند، و در مواردی اين فعالان شکنجه و لينچ میشدند.
در بهار سال ۱۹۶۳، يکی از رهبران قديمی جنبش حقوق بشر، کشيش مبارزی از کليسای باپتيست به نام «فرد شاتل ورت» مصمم شد در اين شهر کارزاری به راه اندازد و از طريق سازماندادن اعتراضات خيابانی، تحريمات، و روشهای غيرخشونت آميز ديگر، مردم کشور را نسبت به حقايق تبعيض نژادی و نقض حقوق بشر در جنوب آمريکا آگاه سازد. مقامات شهر از طريق دادگاه حکم به غيرقانونی بودن اعتراضات دادند.
فشار بر کمپين حقوق مدنی شدت گرفت. مبارزات توسط سازمانی به نام «کنفرانس رهبری مسيحی جنوب آمريکا» هدايت میشد. اين سازمان تصميم گرفت کارزار ديگری به راه اندازد به نام «کارزار کودکان» که در آن کودکان دبستانی برای اعتراض به نقض حقوق سياهان به خيابانها آورده شدند. پليس شهر کودکان بسياری را دستگير کرد. با فشار بيشتر مقامات، جمعی از رهبران مذهبی ميانه رو تسليم شدند و طی نامه ای سرگشاده به فعالان جنبش مدنی از آنها خواستند «تندروي» را کناربگذارند و کارزار اعتراضي ِ آنها «زودهنگام» است. در اين نامه توصيه شده بود که به جای اعتراضات خيابانی، بهتر است مردم تشويق به شرکت در انتخابات عنقريب ِشورای شهر شوند زيرا در آنجا شانس گزينش نمايندگان پيشرو به وجود آمده بود.
در اين مرحله بودکه مارتين لوترکينگ جونيور به شهر بيرمنگام رفت تا کارزار اعتراضی را رهبری کند. او دستگير شد و آنگاه از زندان نامهی مهمی خطاب به رهبران دينی کشورش نوشت که در آن تأکيد میکند تشديد مبارزهی غيرخشونت آميز به هيچ وجه زودهنگام نيست و اگر در اين کارزار برخی قوانين غيرعادلانه شکسته میشوند، جز اين راه ديگری پيش پای جنبش نمانده است. مارتين لوترکينگ مینويسد «نظم و مقررات» نبايد اهميتی بيشتر از «عدالت» داشته باشند. او «ايجاد تنش خلاق» و «به وجود آوردن بحران» را از پيششرطهای مبارزهی غيرخشونت آميز میداند تا حاکمان مجبور به مذاکره و مصالحه شوند. مارتين لوتر کينگ اعلام میکند از اينکه او را «افراطي» میخوانند استقبال میکند.
نامهی مارتين لوتر کينگ از زندان بيرمنگام يکی از سندهای مهم مبارزهی غيرخشونتآميز برای حقوق مدنی سياهان و ديگر شهروندان محروم در ايالات متحدهی آمريکا است. در اينجا بخشهايی از اين نامه را میآوريم. قسمتهای حذف شده با [. . .] مشخص شده اند.
نوار صوتی
همکاران روحانی عزيز،
گمان میکنم در ابتدا بايد دليل آمدنم را به شهر بيرمنگام توضيح دهم چون شما تحت تأثير تبليغاتی قرار گرفته ايد که میگويد «عوامل خارجي» شروع به دخالت در کارها کرده اند. من اين افتخار را دارم که رياست سازمان «کنفرانس رهبری مسيحی در ايالات جنوب» بر عهده ام گذاشته شده، تشکيلاتی که در تمام ايالتهای جنوبی شعبه دارد و مرکز آن در شهر آتلانتا واقع در ايالت جورجيا است. تعداد هشتاد و پنج سازمان به تشکيلات ما وابسته اند که همگی در ايالتهای جنوب به فعاليت مشغولاند؛ يکی از آنها «جنبش مسيحی آلاباما برای حقوق بشر» است. هرزمان که لازم افتد، ما با سازمانهای وابستهی خود به تبادل منابع انسانی، آموزشی، و مالی میپردازيم.
چند ماه پيش، سازمان محلی ما در اينجا، در شهر بيرمنگام، دعوت کرد که در تدارک برنامه ای باشيم برای عمل مستقيم غيرخشونتآميز. از اين پيشنهاد استقبال کرديم و هنگامی که زمان فرا رسيد پشت قولمان ايستاديم. بنابراين، دليل حضور من آن است که پيوندهای تشکيلاتی مهمی با اين محل دارم.
فراتر از اين، حضور من در شهر بيرمنگام بدين خاطر است که بيعدالتی در اينجا حکم میراند [. . .] من نسبت به ارتباط درونی همهی مجامع و ايالتها حساس و آگاهم. نمیتوانم در آتلانتا بنشينم و دست روی دست بگذارم و توجهی به آنچه در بيرمنگام میگذرد نداشته باشم. بيعدالتی در هرکجا که باشد تهديدی است برای استقرار عدالت در همه جا [. . .]
چهار مرحلهی مبارزهی غيرخشونتآميز
در هر مبارزهی غيرخشونت آميز چهار مرحلهی اساسی وجود دارد:
۱) جمعآوری همهی فاکتهای مربوط به وقوع بی عدالتی،
۲) مذاکره [با مقامات]،
۳) پالايش روحی [از وسوسهی انتقام و اقدام به خشونت ِ واکنشي]،
۴) عمل مسـتقيم.
ترديدی وجود ندارد که اين منطقه را بيعدالتي ِ نژادی به تمامی فراگرفته است. کارنامهی زشت اعمال خشونتآميز نيروهای انتظامی در اينجا بر تمامی کشور شناخته شده است. رفتار ناعادلانه با سياهان در دادگاهها زبانزد خاص و عام است. تعداد خانه ها و کليساهای سياهانی که هدف بمبهای آتشزا در اين شهر شده اند به مراتب بيشتر از همهی شهرهای ديگر کشور است.
اينها واقعيتهای کتمانناپذير موجود اند. بر اساس اين شرايط، رهبران سياه مصـمم به مذاکره با مقامات شهر شدند. اما سياستمداران همواره از زير بار مذاکرهی بی شيله پيله شانه خالی کردند.
سپس فرصت مذاکره با تجار و کسبهی شهر فراهم شد که ماه سپتامبر گذشته به ما قول دادند به شرط توقف تظاهرات، آنها اعلانات تحقيرآميز نژادپرستانه را از مغازه های خود برمیدارند. پدر روحانی فرد شاتلورت و رهبران جنبش مسيحي ِ آلاباما برای حقوق بشر، تظاهرات را موقتاً تعطيل کردند. اما پس از گذشت هفته ها و ماهها متوجه شديم که تاجران شهر به وعدهی خود وفا نکرده اند و اعلانات جداگرانهی نژادی کماکان بر ديوارها برجا مانده است.
همانند بسياری تجارب مشابه در گذشته، اميد بهبود را از ما گرفتند و يأس سايهی سياهش را بر ما انداخت. چاره ای برای ما نماند جز اينکه خود را برای عمل مستقيم آماده کنيم، اقدامی که در آن فقط و فقط بدن [بی دفاع] خودمان را جلو میگذاريم تا از طريق آن شکايتمان را در مقابل وجدان شهر و ملت مطرح سازيم.
پالايش
میدانستيم که در اين راه با مشکلات بسيار مواجه خواهيم شد. بنابراين، پيشتر به پالايش روان خود پرداختيم. کارگاههايی برای آموزش مبارزهی غيرخشونتآميز برپا کرديم و به طور مداوم خود را در برابر اين پرسش قرار داديم که، «آيا میتوانی در برابر ضربهی چماق بايستی بدون آنکه واکنش نشان دهي؟ آيا تحمل به زندان افتادن و سختیهای آنرا خواهی داشت؟»
[. . .]
ايجاد تنش و بحران
ممکن است از ما بپرسيد، «چرا عمل مستقيم؟ چرا گردهمايی، تظاهرات، راهپيمايی و غيره؟ آيا مذاکره شيوهی بهتری نيست؟»
کاملاً حق داريد که بر اهميت مذاکره تأکيد کنيد. در حقيقت، هدف عمل مستقيم نيز همين است. عمل مستقيم غيرخشونتآميز میخواهد از طريق ايجاد يک بحران و از راه بهوجود آوردن يک تنش خلاق، کسانی را که همواره از مذاکره سر باز زده اند مجبور کند که مسايل را جدی بگيرند. من ايجاد تنش را بخشی از وظايف يک فعال مبارزهی غيرخشونتآميز میدانم. اين ممکن است به گوشها طنين شوکآوری داشته باشد. اما بايد اعتراف کنم که از کلمهی «تنش» [خلجان، آشوب] هراسی به دل راه نمیدهم. من خود صادقانه عليه تنشهای خشونت آميز اندرز داده ام، اما نوعی از تنش خلاقانهی غيرخشونتآميز وجود دارد که لازمهی رشد و توسعه است.
درست همانطور که سقراط ضروری میدانست در اذهان تنش ايجاد کند تا افراد بتوانند خود را از قيد افسانه ها و باورهای خطا برهانند و به تحليل خلاق و ارزيابي ِ واقعبينانه برسند، ما نيز بايد فعالان کارزار غيرخشونتآميز را تشويق کنيم که در جامعه چنان تنشی بيافرينند که انسانها را از اعماق تاريک تعصبات و نژادگرايی بالا کشد و به اوج آگاهی و برادری برساند. پس هدف عمل مستقيم ايجاد شرايطی است که چنان با بحران عجين شده باشد که به ناگزير درها را به روی مذاکره بگشايد. ما با شما همعقيده ايم که بايد رو به مذاکره آورد. در اين سرزمين جنوبي ِ عزيز ما، ديرزمانی است که به نحوی تراژيک فقط تکگويی [ی قدرتمندان] بر اوضاع غالب بوده، به جای آنکه گفت و شنود دوجانبه برقرار باشد.
صبر جايز نيست
تاريخ چيزی نيست مگر داستان طولانی و دردآور اين تجربه که آزادی هرگز داوطلبانه از سوی ستمگران داده نمیشود، بلکه اين آزادی را ستمکشان بايد خود بستانند. صادقانه بگويم، من هرگز در هيچ جنبشی شرکت نکرده ام که آن را به اصطلاح در «وقت مساعد» به اجرا گذاشته باشيم، يعنی طبق زمانبندي ِ کسانی که هرگز طعم جداسری و تبعيض را نچشيده اند. سالهاست که میشنويم به ما میگويند، «صبر داشته باشيد». گوش همهی ما سياهان از اين «صبر» پر شده است. اين «صبر» تقريباً هميشه به معنی «هرگز» بوده است.
[. . .]
قانونشکنی
از اين واهمه داريد که ما به قانونشکنی درغلطيم. قطعاً اين نگرانی برحق است. از آنجا که ما با قاطعيت از تصميم ديوان عالی کشور به سال ۱۹۵۴ دفاع کرديم که جداگری نژادی در مدارس را ممنوع اعلام کرده، اين عجيب و تناقضآميز جلوه میکند که ما آگاهانه دست به قانونشکنی بزنيم. خواهيد پرسيد، «چطور شما از بعضی قوانين تبعيت میکنيد اما همزمان قوانين ديگر را میشکنيد؟»
پاسخ اين است: قوانين بر دو دسته اند، قوانين عادلانه و قوانين غيرعادلانه. من با اين گفتهی سنت آگوستين همرأی هستم که، «قانون ناعادلانه اصلاً قانون نيست.» [. . .] هرقانونی که شخصيت فرد را خوار و خفيف سازد ناعادلانه است و هرقانونی که انسان را عزت گذارد عادلانه. همهی قوانين ِ مبتنی بر جداگری و تبعيض غيرعادلانهاند زيرا روح انسان را مچاله و شخصيت او را خرد میکنند. اين قوانين به فرد بالادست احساس کاذبی از برتری میبخشد و انسان فرودست را دچار حقارت بيشتر میکند.
به گفتهی مارتين بوبر، فيلسوف عاليقدر يهودی، تبعيض رابطهی «من ـ و ـ تو» را تبديل میکند به «من ـ و ـ آنچيز»، يعنی ميان خودی و غيرخودی چنان مرز میکشد که ديگری به جايگاه يک شيء تنزل داده میشود. پس جداسری نه تنها از لحاظ سياسی، اقتصادی، و جامعهشناختی موجب ضرر است، بلکه از لحاظ اخلاقی نيز نادرست و گناهآلوده است.
پل تيليش [الاهياتشناس بزرگ آلماني] گفته است که گناه همان جداافتادگی است. مگر نيست جز اينکه جداسـری تبلور همان جداافتادگي ِ تراژيک انسانی است، بيان بيگانگي ِ دردناک انسان و گناه آلودگی هراسآور بشري؟
[. . ]
افراطيگری
ما را متهم به تندروی و افراطيگری میکنند. [در ابتدا از اين امر شگفتزده شدم زيرا خود را ميانهرويی در ميان دو قطب افراط و تفريط ارزيابی کرده بودم. ميان کسانی که به تبعيض رضا داده، سکوت پيشه کرده ، و ايدئولوژی ستمگران را پذيرفته اند؛ و کسانی که از سـر نااميدی به ايدئولوژی ناسيوناليسم سياه گرويده و راههای خشونتآميز را تبليغ میکنند نظير جنبش مسلمانان ايلايجا محمد.]
اما بيشتر که به اين موضوع انديشيدم، به تدريج از اينکه مرا افراطی میخوانند احساس رضايت کردم. مگر عيسامسيح افراطی نبود، افراطی در مسـير عشق؟ ــ «دشمنات را دوست بدار، برای کسی که نفرينات کرده طلب آمرزش کن، برای آنکه در حق تو کينه روا داشته دعای خيرکن.»
مگر آموس نبی افراطی نبود، افراطی در راه عدالت؟ ــ «بگذار عدالت همچون آب، و درستکاری همچون رود جاری باشد.»
مگر سنت پال افراطی نبود، به خاطر مرام عيسا؟ ــ «من زخمهای ترا در تن خويش حمل خواهم کرد.»
مگر مارتين لوتر افراطی نبود؟ ــ «من اينجا سخت خواهم ايستاد و جز اينام راهی نيست، پس ياريام کن خدايا.»
مگر جان بانيان افراطی نبود؟ ــ «من در اين زندان میمانم تا بميرم اما وجدانام را به مسلخگاه نفرستم.»
مگر آبراهام لينکلن افراطی نبود؟ ــ «اين ملت برجا نمیماند اگر نيمی برده و نيمی آزاد باشد.»
مگر تاماس جفرسون افراطی نبود؟ ــ «ما اين حقيقت را بديهی ميانگاريم که همهی انسانها برابر خلق شده اند.»
پس پرسش اين نيست که آيا ما افراطی هستيم يا نيستيم، بلکه افراطی از چه زمره ای. آيا ما افراطی در مسير ايجاد نفرتايم، يا افراطی در راه دوست داشتن يکديگر؟ [. . .] از اين زاويه که بنگريم، شايد وقت آن رسيده باشد که اعلام کنيم جنوب اين سرزمين، سراسر اين کشور، و شايد تمامي ِ جهان، به سختی نيازمند افراطيون خلاق اند.
[. . .]
منبع:
Martin Luther King Jr., Letter from Birmingham City Jail - 1963
in
Columbia Documentary History of
Religion in America since 1945,
Paul Harvey and Philip Goff, editors.
Columbia University Press, 2005
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر