۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

توصیه‌ای در جهت «اندیشیدن در زبان فارسی»



عبدی کلانتری

طی سه دههء گذشته میزان سواد عمومی جامعهء روشنفکری ایران بالا رفته و دانشجویان رشته‌های علوم اجتماعی نیز ، در مقایسه با زمانی که من به دانشگاه ملی می‌رفتم، بهتر می‌نویسند و تحلیل می کنند. اما هربار که یادداشت یا مقاله‌ای خوانده‌ام از نویسنده‌ای جوان در این رشته‌ها، که به روشنی خبر از ذکاوت و قدرت فکر و تحلیل می دهد، بلافاصله دستخوش تأسف و ناامیدی نیز شده ام. برد فکر محدود است؛ زور ندارد ، و قادر به پروراندن نیست و بدتر : ناآگاه است نسبت به حوزهء وسیع‌تر مرتبط با بحثی که جلو می‌برد، حتا در مواردی «چرخه را از نو می‌خواهد اختراع کند». این را می‌توان نوعی «تفکر» ناشیانه به حساب آورد.

چرا چنین است؟

پاسخ ساده : علارغم رشد جامعهء روشنفکری و سواد آکادمیک در ایران با مجموعهء گسترده ای از آثار تألیفی و ترجمه، کارکرد این جامعه در مطبوعات و رسانه‌ها و کتاب‌های روشنفکرانه، همچنان همان است که پیش از انقلاب پنجاه و هفت بود :  مثل همیشه کسی هنوز درون پروبلماتیک های بومی و ایرانی «نمی‌اندیشد» و کسی برای نیازهای این فرهنگ از روی شناخت و ضرورت ترجمه نمی کند. (این احکام کلی است و طبعاً شامل چندین و چند استثناء نمی شود.) اندیشیدن ها «تصادفی» رخ می‌دهند و خارج از هر ضرورت اجتماعی یا فرهنگی یا بستری نهادینه شده و قدمت دار نظیر آکادمیای غربی.

تداومی در کار نیست. شناخت ها ناقص رها می شوند. افکار نیمه کاره و نظریه‌ها نیم پخته می مانند. سال‌های جوانی به هرز می روند. افراد نوشته‌های یکدیگر را به دقت نمی‌خوانند (هیچ چیز را بدقت و چندباره نمی خوانند!). نقد نمی نویسند. بیش از گذشت یک قرن از جنبش مشروطه و روشنگری ایرانی، فرهنگ نقد جدی هنوز جایش خالی است. نقد و زبان نقد که نباشد، یعنی پای روشنفکری ما چوبین مانده است.


منظور من از این شکایت (که بارها در برخی نوشته‌هایم جنبه هایش را کاویده ام) در اینجا چیست؟ یک توصیه به جوانان. به گمان خودم یک توصیهء بسیار جدی! (البته، اگر شما از آن دسته کسان باشید که عمری به پای متون فارسی گذاشته‌اید و به این فخر می‌فروشید که می‌توانید نثری پر «حلاوت» تولید کنید، طبعاً یک کلمه از آنچه در زیر می‌آید را متوجه نخواهید شد. باید پیشاپیش از آن مرز زبانی که صحبت‌اش خواهد آمد عبور کرده باشید تا بدیهی بودن نکات زیر را دریابید.)

و آن توصیه بدین شرح است: تا سن پانزده، هجده، یا بیست سالگی پایه‌ی زبان فارسی خود را محکم کنید و هرمتن مهمی را در این زبان بخوانید. آنگاه «به فارسی خواندن» را متوقف سازید! دیگر وقت‌تان را با ترجمه‌ها تلف نکنید. حجم فارسی‌خوانی را به بیست یا حتا ده درصد کاهش دهید! فقط و فقط به یک زبان دیگر (انگلیسی، آلمانی، فرانسوی) مطالعه کنید. حتا متون فلسفی را. اما مسلماً ادبیات، رمان و داستان به ویژه، و مهمتر نقد ادبی و هنری را.

شما نمی‌توانید خود را روشن‌فکر بدانید بی‌آنکه ادبیات جهان را بشناسید. و در این حوزه دانش از ادبیات دراماتیک (دراما ـ تئاتر) بنیادی است؛ چیزی که در فرهنگ سنتی و دینی ما (خارج از نقالی و تغزیه) همراه با رقص و نقاشی و موسیقی غیرعرفانی عموماً سرکوب شده، (پیش شرط آن آشنایی با فرهنگ یونانی است). در نقد هنر نیز باید واقف بود که بازسازی «ایدیوم» زبان اروپایی (حال و هوا و اسلوب و سیاق بیانی) در فارسی اگر ناممکن نباشد به نهایت دشوار است. اساساً کلنجار رفتن با همین «امر بغرنج» یکی از نشانه‌های «اندیشیدن» در زبان ما است و ناآگاهی نسبت به آن در میان مترجمان آماتور ــ و در میان استادان و دانشجوبان ایرانی در دانشگاههای غربی که دربارهء مسایل ایران به زبانی غیر از فارسی می‌نویسند ــ خود علامت نیندیشیدن است و اشاعهء نادانی*.

اطمینان داشته باشید مطالعه‌ی ترجمه‌ی فارسی یک متن فلسفی مهم ــ هرچه قدر هم این ترجمه خوب و درجه اول باشد ــ هرگز همانند خواندن همان متن به یک زبان اروپایی نیست! اساساً «گشتالت» یا میدان وسیع معناییِ زبانی و فرهنگیِ همان متن «در زبان فارسی» به هم می‌ریزد و از هم می‌پاشد. حتا از یک ترجمه‌ی خوب، نصیب شما چندان نخواهد بود اگر متون  کانونی و جانبی همراه آن هم، در همان میدان معنایی، در دسترس شما نباشد، چه برسد به ترجمه‌های آماتوری از روی دیکشنری! تفکر نیاز به ریشه و خاک دارد، نمی‌توان آن را با دیکشنری و لغت سازی «وارد» کرد. مترجمان خوب این را به غریزه می‌دانند و واقف هستند که خیلی چیزها به فارسی «در نمی‌آید»، مگر با مشقت و ممارست زیاد و نوعی بازآفرینی خلاقه که تن به تفکر اصیل می‌زند

«تفکر» آموختنی است. یادگرفتن آن تنها در زبانی ممکن است که تاریخ تفکر دارد. به اجرا گذاشتن توصیهء بالا در ابتدای کار مشکل است اما قوس صعودی ِ دشواری پس از سه چهار سال به خطی مستقیم و آسان بدل خواهد شد. تنها زمانی خود را «روشن‌فکر» تصور کنید که قادر باشید به زبان دوم‌تان بیندیشید و بنویسید. زبان دوم‌تان را تبدیل به چیزی در حد زبان اول کنید. تنها آن زمان است که مشکلات «اندیشیدن در زبان فارسی» را درمی یابید و تلاش می‌کنید ذره ذره، به هنگام پختگی در سنین بالا، در زبان فارسی گام های نخست اندیشیدن را بردارید.

طی این مسیر، از آنجا که تکوین و قوام زبانی شما «در فارسی» رخ داده، به هرحال «اندیشیدن در فارسی» نزد شما متوقف نخواهدشد. اما تفاوت در این است که، با توصیه من،  عمداً خود را از ارتزاق در میدان محصولات روزمره‌ی این زبان محروم کرده‌اید، و درست به همین دلیل، فکر شما در گیر زباله‌اندیشی و «پروپلماتیک» های بومی آشغال اندیشان نخواهد شد. برعکس، پرسش ها و پروبلماتیک‌های دیگری در ذهن‌تان می‌نشیند که از متن زبانی و فرهنگی دیگری آمده و رویکرد زبانی و فکری دیگری می طلبد. در نتیجه، حتا زمانی که «در فارسی» به سر می برید، فضای ذهنی شما از مسمومیت بومی آغشته نیست، و ابزارهای بیانی و مفهومی و فکری دیگری در اختیار شما قرار دارد که آن‌ها را از راه زبان دوم «از آن خود» کرده‌اید. از همین راه، به تدریج، نحوه «اندیشیدن در فارسی» ی شما دیگرگون می‌شود و فاصله می‌گیرد از زباله‌اندیشی رایج قلم‌بدستان فارسی نویس.

این توصیه را نباید با چیز دیگری اشتباه گرفت، یعنی این سفارش بی‌معنی: «روش را از غربی‌ها بیاموزیم و آن را در فرهنگ خودی به کار بگیریمچنین چیزی شدنی نیست. تفکر منحصر به روش نیست، و «پروبلماتیک» های تفکر غربی (مجموعه‌های خوشه‌ای و در هم پیوسته‌ی پرسش ها و پاسخ‌های فرهنگ های اروپایی طی قرون متمادی) ریشه در تاریخ و فرهنگ ما ندارند. آنچه به عنوان شاگرد غربیان در اندیشیدن، اگر شاگردان خوبی باشیم، می‌آموزیم نخست بستر پروبلماتیک‌های آنهاست، یعنی «خودی ی آن‌ها شدن». سپس در گام بعد، فاصله گرفتن و تمرین و از نو آفریدن چیزی شبیه به آن در فضای فرهنگ خودی. «ما»ی بومی قادر به «غربی شدن» نمی‌تواند باشد زیرا تجریه‌ی زیستی، وجودی، و تاریخی غربی را ندارد. اما اگر موفق شود درست همین چیزها را با ممارست سالیان، و در میان خود غربیان، به نحوی در خود بازبسازد، همان راه رفته، یا چیزی شبیه  به آن، را شاید موفق شود «در زبان فارسی» (این اصطلاح را من با همه‌ی بار معنایی اگزیستانسیل فردی و اجتماعی و تاریخی و زبانی به کار می برم) بازبیافریند. آنگاه است که گامهای اول «تفکر» برداشته شده، و اگر سرانجام نهادینه شده و جمعی (بین‌الاذهانی) شود، چیزی به نام تاریخ تفکر در ایران آغاز می گردد.

///

* اصطلاح مهم «اشاعهء نادانی» به عنوان یکی از کارکردهای اساسی ِ روشنفکری ایرانی (مترجمان، شارحان، روزنامه نگاران، و دانشگاهیان) متعلق به آرامش دوستدار است. این یک کارکرد/ساختار فرهنگی است و نباید آنرا با نیت خوب و بد افراد یا میزان سواد بالا و پایین آنها معادل گرفت.

برای بحث‌های بیشتر در همین روال نگاه کنید به بخش «بومی سازی و چالش های آن» در کتاب:
بهبود کیفیت زندگی، عبدی کلانتری، صص ۷۴ -۱۲۰
به ویژه این فصول:
  • ریزه خواران و نه هرگز شاگردان : اندیشهء اروپایی در بستر ایرانی
  • کاربرد ریچارد رورتی در ایران چیست؟
  • پراگماتیسم رورتی برای ما قابل حصول نیست.
  • بومی یا جهانشهری؟


۴ نظر:

ناشناس گفت...

البته یک مشکل بنیادی که توصیه شما برای عمل کننده پیش خواهد آورد: ناآشنایی و بیگانگی با پروبلماتیکهای جهان زبان فارسی پس از متوقف کردن خواندن به این زبان . همان اتفاقی که در مواجهه نسل جدید با آثار بسیاری از روشنفکرانی که در فضای فکری دیگری زیست می کنند پدید آمد، پیش پا افتاده و نا آشنا به فضای فکری شدن و در حاشیه قرار گرفتن و مترجم آثار فارسی به انگلیسی شدن.

reza گفت...

با درود به استاد عبدی شما با معرفی دکتر دوستدار گره فکری چهال ساله ی ما را باز نمودید .در نتیجه نمی توانم باچه زبانی از شما عزیز تشکر کنم . خواهشمندم در صورت امکان شماره ارتباطیا ایمیل ایشان را برایم ارسال کنید .محبت شما را تا اخر عمر فراموش نخاهم کرد.از را دور ایران -همدان می بوسمد.مرداد91

reza گفت...

با درود به استاد عبدی شما با معرفی دکتر دوستدار گره فکری چهال ساله ی ما را باز نمودید .در نتیجه نمی توانم باچه زبانی از شما عزیز تشکر کنم . خواهشمندم در صورت امکان شماره ارتباطیا ایمیل ایشان را برایم ارسال کنید .محبت شما را تا اخر عمر فراموش نخاهم کرد.از را دور ایران -همدان می بوسمد.مرداد91
لطفا ایمیل مرا منتشر نکنید با سپاس
rezanami86@yahoo.com
ضمنا از نوشته ((توصیه جهت اندیشیدن در زبان فارسی هم بسیار استفاده کردیم

ناشناس گفت...

راحت ترین کار است عبدی جان که مشکل ذهن عقیمت را به مشکل زبان مربوط بدانی و تازه آن را توصیه هم بکنی!