استفاده از عبارات کليشه ای و دستمالی شده نشان از فکر کليشه ای دارد که در حقيقت همان فقدان فکر است. «عرق ريزان روح» از همان سی سال پيش يکی از اين کليشه های مبتذل بود. قلم بدستان بی کار و کم استعداد، به جای کارتوليدی مفيد به حال جامعه، مدام عرق ريزان «روح» شان را به ما يادآور می شدند. بسياری از کليشه ها در زبان ژورناليسم عاميانهء ما نشان از روحيه و خصلتی دارد که بايد آنرا «شهيدنمايی خود محور» نام گذاشت، چيزی که در ظاهر حاکی از خاکساری و خضوع است اما در باطن به رخ کشيدن نوعی فروتنی کاذب و گردن کج کردن متوقع و طلبکار که از ما می خواهد بزرگی و بزرگواری روحی کسی را به خاطر زخمهای خيالیِ جان او بپذيريم و جايزهء مناعت در دستان پربرکت اش بنهيم.
مفاهيم «ايثار» و «ايثارگر» ظرف دو دههء اخير به ابتذال کشيده شده اند، تا جايی که حتا مأموران سانسور اسلامي، ارشادی های متجاوز، ملک الشعراهای دربار شيعي، فيلمسازهای بسيجي، برادران امر به معروفي، بازجوهای روزنامه بنويس، هايدگری های علی الهي، دکترفيلسوفهای دمپايی به پا، پاسدارهای استشهادی، کور و کچل ها و چلاق های برگشته از جبهه های حق عليه باطل و خلاصه هر کلاش بساز و بندازی در اين نظام مقدس، همه از زمرهء ايثارگرانی هستند که مدام از شهروندان عادی ارث پدرشان را طلب می کنند (يا از دولت پول نفت). ايثارگری عين دلالی و فرصت طلبی است.
اصطلاح «عاشقان» به همين درد مبتلا شده است؛ خيال می کنند فقط شخص خودشان در زمرهء «عاشقان» اند و بقيهء مردم فقط غم شکم دارند. يکی را نشان می دهند و می گويند فلانی «درد» دارد. «درد» اين عارف دلال از ته ريش حال به هم زن و پيراهن اطونکردهء بوی عرق گرفته و تسبيح تيغ زنی اش پيداست. کسی که عشق و سکس واقعی را در ميان منعيات و منکرات نمی تواند راحت تجربه کند، خود را عضو افتخاری کلوب «دلسوختگان» و «عاشقان» تصور می کند.
اگر کسی با نگاه جانکاه، دود شاعرانهء سيگارش را به سمت شما فوت کند و برای صدمين بار بگويد «روزگار غريبی است نازنين»، شما حق داريد کمی غير نازنين رفتار کنيد و بگوييد کاش روزگار غريب به ما يک سيستم فاضلاب شهری عطا می کرد که عاشق و ايثارگر و شهيد زنده و «کاشف فروتن» و ساير فضولات انساني ِاين فرهنگ عارف منشِ کاسبکار را (همراه با کليشه های زبانی آنها) می شست و به دريا می ريخت.
*
مفاهيم «ايثار» و «ايثارگر» ظرف دو دههء اخير به ابتذال کشيده شده اند، تا جايی که حتا مأموران سانسور اسلامي، ارشادی های متجاوز، ملک الشعراهای دربار شيعي، فيلمسازهای بسيجي، برادران امر به معروفي، بازجوهای روزنامه بنويس، هايدگری های علی الهي، دکترفيلسوفهای دمپايی به پا، پاسدارهای استشهادی، کور و کچل ها و چلاق های برگشته از جبهه های حق عليه باطل و خلاصه هر کلاش بساز و بندازی در اين نظام مقدس، همه از زمرهء ايثارگرانی هستند که مدام از شهروندان عادی ارث پدرشان را طلب می کنند (يا از دولت پول نفت). ايثارگری عين دلالی و فرصت طلبی است.
اصطلاح «عاشقان» به همين درد مبتلا شده است؛ خيال می کنند فقط شخص خودشان در زمرهء «عاشقان» اند و بقيهء مردم فقط غم شکم دارند. يکی را نشان می دهند و می گويند فلانی «درد» دارد. «درد» اين عارف دلال از ته ريش حال به هم زن و پيراهن اطونکردهء بوی عرق گرفته و تسبيح تيغ زنی اش پيداست. کسی که عشق و سکس واقعی را در ميان منعيات و منکرات نمی تواند راحت تجربه کند، خود را عضو افتخاری کلوب «دلسوختگان» و «عاشقان» تصور می کند.
اگر کسی با نگاه جانکاه، دود شاعرانهء سيگارش را به سمت شما فوت کند و برای صدمين بار بگويد «روزگار غريبی است نازنين»، شما حق داريد کمی غير نازنين رفتار کنيد و بگوييد کاش روزگار غريب به ما يک سيستم فاضلاب شهری عطا می کرد که عاشق و ايثارگر و شهيد زنده و «کاشف فروتن» و ساير فضولات انساني ِاين فرهنگ عارف منشِ کاسبکار را (همراه با کليشه های زبانی آنها) می شست و به دريا می ريخت.
*
۳ نظر:
زدی به خال ! ایول
اگر چنین فاضلابی هم باشد لطمه به محیط زیست میخوردکاری دگر باید کرد.
به یکی از این آقایان میگن شما ایثار کردین؟
میگه عیسی رو که نه ولی موسی رو چرا
ارسال یک نظر