عبدی کلانتری
منبع: سکولاریسم نو، ۱۶ تير ۱۳۹۱
پرسش: شما مدافع بی قيد وشرط آزادی بيان هستيد. آيا به صرف داشتن اين آزادی، به خودتان اين حق را میدهيد که به افراد توهين کنيد؟
پاسخ: اول نکتهای که درباره احترام و بیاحترامی میتوانم بگويم: فکر میکنم در هر جامعه دموکراتيک افراد، به عنوان فرد، بهتر است احترام شخصيت يکديگر را داشته باشند. اين را میگويند "احترام شهروندی". شهروند در مقابل شهروند! انسانهايی که يکديگر را نمیشناسند، با يکديگر دوستی يا رابطه همسايگی ندارند، اما به اعتبار اينکه"شهروند" هستند و بايد ميانشان صلح برقرار باشد، به يکديگر احترام میگذارند و شخصيت يکديگر را با توهين و تمسخر و زخم زبان خفيف نمیکنند. اين احترام به شخصيت مدنی افراد است و ربطی به "کرامت" و"رحمانيت" و دلسوزی و اين حرفها ندارد. "رحمانيت" مرا نگران میکند: انگار يک عده آن بالا نشستهاند و از سر لطف تصميم میگيرند به نيابت از دينشان به ما رحمت بورزند يا نورزند. رحمت را بايد گذاشت برای گدای سرکوچه.
در زبان روزمره، واژهها و عبارات رکيک و سخيف، به ويژه اصطلاحات زن ستيز، بسيار است. توهين را نمیتوان از زبان زدود اما میتوان نسبت به آن آگاهی داد و از کاربردش اجتناب ورزيد: توهين به يک زن مثل "خواهر خودتو بپوشون" يا "بی حيا"، بی احترامی به شکل متلک، مثلاً متلک به پوشش شما، دامن کوتاه يا روسری و حجاب شما. يا نجس دانستن يک شهروند غيرشيعی، يک بهايی، يک زرتشتی، فردی با گرايش جنسی متفاوت. میتوان و بايد نسبت به انواع خشونت نهفته در زبان آگاهی ايجاد کرد و آدمها را از کاربرد آگاهانه يا ناآگاهانه آن زبان و اصطلاحات پرهيز داد.
پرسش: پس شما لازم میدانيد به باورها و عقايد مردم احترام بگذاريد؟
پاسخ: دقت کنيد در اينجا صحبت از کاربرد زبان است و "اجتناب" از خشونت زبانی. معنیاش به هيچ وجه اين نيست که شما به "عقايد" يک فرد يا به دين و مرام او احترام میگذاريد. هيچ ضرورتی ندارد که ما به عقايد يکديگر احترام بگذاريم. "دانايی" کالای کميابی است. آدمها بيشتر دستخوش کجفکری اند تا مجهز به بصيرت. تعصبات، پبشداوریهای باطنی شده، خرافات، و انواع بیخردیها شايسته احترام نيستند بلکه بايد بی مهابا مورد انتقاد قرار بگيرند.
منظور ما از "توهين" چيست؟ شما اگر شراب بنوشيد يا گوشت خوک بخوريد يا همجنسگرا باشيد به مقدسات بعضیها توهين کرده ايد. اگر اين کار را در ماه "مبارک" بکنيد از اهانت هم بدتر است، فساد کرده ايد، يعنی به باور آنها، محيط زندگانی شان را آلوده کردهايد و آنها حق دارند اين نجاست را تطهير کنند.
وجود اقليتی از زنان و مردان همجنسگرا توهين مستقيمی است به ارزشها و اخلاقيات افراد متدين. البته که اين توهين به"مقدسات" آنهاست. حال میخواهيد چه کنيد، اين زنان و مردان را از صفحه روزگار محو کنيد يا آنها را در"گتو" بگذاريد که جلو چشم همسر و فرزندان شما نباشند؟ مقدسات اين است؟! از قضا مقدسات شما نيز توهينی است به هستی و شعور و انسانيت آنها. کتابهای به اصطلاح "مقدس" سراپا توهين و تهديداند به"مشرکان" و "کافران" و "گناهکاران" و"مفسدان" که بايد تنبيه يا تحقير شوند. خوب، سختگيران متدين هم میتوانند از گناهکاران بياموزند و "توهين" را به شکل متمدنانه و صلح جويانه پذيرا شوند و با آن مدارا کنند. وگرنه بايد به خشونت متوسل شوند.
پرسش: پس مشکل از نظر شما ميزان تحمل انسانهاست؟ ما موظف نيستيم به خود انسانيتِ آدمها احترام بگذاريم و به آنها مهر بورزيم بلکه بايد بايد ظرفيت انسانها را برای پذيرش توهين بالا ببريم؟!
پاسخ: اگر واقعاً صدمهای روحی به شما وارد آمده باشد (نه اينکه به تحريک واعظان و مراجع، رگ غيرت مدهبی تان بيرون زده باشد ــ تازه ما واقعاً نمیدانيم اکثريت خاموش شيعيان فلان ترانه يا رمان را بی احترامی تلقی میکنند يا نه، فقط سرو صدای واعظان و کاسههای داغ تر از آش معمولاً به گوش ما میرسد.)، اگر روشن شود که جراحتی روحی و روانی برآيند آن توهين بوده، البته بايد اعتراض کنيد اما نه به شيوه خشونتآميز. نه با حمله و آتشسوزی و حکم قتل هنرمند و نويسنده. از راه مسالمتآميز به او حالی کنيد با هر نيتی که آن کار را کرده، صدمهای روحی را ناخواسته سبب شده؛ اين را صميمانه و محترمانه به او "ثابت کنيد" و ببينيد واکنش او چيست.
در مورد "انسانيت" هم فکر میکنم هيچ ضرورتی ندارد ما به يک مفهوم انتزاعی مثل "انسانيت" عشق بورزيم. در عمل هم کسی اين کار را نمیکند. اين نوع اومانيسمهای تصنعی فقط شعارند. انسانها، انسانهای واقعی و زنده نه "انسانيت"، به هيچ وجه از يک پيکر و يک "گوهر" نيستند، بلکه به گروهها و دستجات و طبقات مختلف تعلق دارند ــ با منافع متفاوت و متضاد؛ با قدرت متفاوت و ميزان شعور متفاوت و حتا "زمان تاريخی" ِ متفاوت! اگر زنی به اعتبار تجربهی زيستی اش علاقهای نداشته باشد با مردها دمخور باشد، چطور میخواهيد مجبورش کنيد قبول کند "بنی آدم" از يک "گوهر" است؟! شايد او "بنی" آدم نباشد و نخواهد بپذيرد که از دنده حضرت آدم سرشته شده. آنچه احترام شهروندی را ضروری میکند ميزان مطلوب يا ميانگينی از صلح اجتماعی است، تا افراد بتوانند آمال متفاوت و گاه متضاد خود را در شرايط امنيت و آسايش دنبال کنند.
پرسش: توهين به متون مقدس يا به پيامبران و امامان چطور میتواند به صلح اجتماعی کمک کند؟
پاسخ: اگر از من میپرسيد که آيا يک متن، يک "کتاب"، يک چهره تاريخی، يا يک شخصيت افسانهای هم شامل احترام شهروندی میشود، بايد عرض کنم خير. میتوان متنها را مسخره کرد، شمايلها را پاره کرد، و هردو را در زباله دان انداخت. متون مقدس چطور؟ اگر کتابی از زمره به اصطلاح کتابهای "مقدس" باشد و چند ميليون آدم (در کشوری که ظاهراً گفته میشود قربانی "امپراتوری" شده) تصور میکنند اين کتاب کلام خداست و کسی حق ندارد به محتويات آن اسائه ادب کند (و عدهای هم در دانشگاههای غربی اصرار دارند که"مدرنيته" و آمريکا و اسراييل به آن کشور اجحاف کردهاند و حالا "توهين به مقدسات" مساوی است با ادامه استعمار و استثمار)، آيا بازهم میشود آن کتاب را به زباله دان سپرد؟ اينجا احتياط شرط است! بايد ديد با کدام شيوه بهتر میتوان اين حقيقت را به زبان آورد که خرافه در همه حال خرافه است، و از درون خرافه های مقدس خشونت بيرون میآيد. اين خشونت، خشونت بومی و خانهزاد است، نه ساخته اسراييل و "امپراتوری".
پرسش: به چه شيوه به نظر شما میشود اين کار را کرد؟ به شيوه "آی نقی" شاهين نجفی و "آيههای شيطانی" سلمان رشدی؟
پاسخ: وقتی که اول اصل مشروع بودن انتقاد را در فرهنگ مان پذيرفتيم، وقتی که نويسنده و هنرمند را از ترس جانش فراری از وطن نکرده باشيم، آنوقت مساله شيوه انتقاد امری ثانوی میشود. شايد راهش سوزاندن و پاره کردن نباشد. البته به آشغالدانی سپردن هر متنی حق شما است. اين حق دموکراتيک شماست که از هر متنی انتقاد بکنيد، زيرا هيچ متنی به اين اعتبار که خارج از حيطه نقد باشد، "مقدس" نيست. اما قصد ما روشنگری است نه اينکه لج آدمهای خرافی را در بياوريم، به ويژه کسانی که هنوز از لحاظ آگاهی تمدنی به قول امانوئل کانت، در "صغارت" به سر میبرند و عقلشان را سپرده اند دست "آقا" و "مراجع": کسانی که وقتی دلخور و آزرده شدند، جيغ میزنند، دهانشان کف میکند، و زمين و زمان را روی سرشان میگذارند. درست است که گاهی بايد گوش بچه را گرفت و کمی او را ادب کرد، اما میشود اين کار را به طور "سمبوليک" انجام داد و بهترين راه همان کاری است که هنرمندان میکنند: نويسندگان، طنزنويسان، کاريکاتوريستها، يا مثلاً خوانندگان موسيقی "رپ".
کسانی که کمی درک هنری داشته باشند میدانند ژانرها دارای قراردادهای خاص خودشان هستاند، به قول رانالد دوارکين، "آنچيزی که "تمسخر" میناميم نوع خاصی از بيان است که محتوای آن را نمیتوان با بسته بندیِ ديگری که محترمانه تر باشد ارائه کرد، زيرا اگر بخواهيم شکل آنرا عوض کنيم، ديگر با همان بيان سرو کار نداريم."
کاريکاتور و طنز برحسب خصلتش بايد شيطنت داشته باشد، مسخره کند، دست بيندازد، اغراق کند، سربه سر بگذارد، و تابوها و خطوط قرمز را انگولک کند. موسيقی رپ (که از گتوهای سياهان محروم آمريکايی سر برآورده) خشمگين است، زبان پرخاش دارد، گاهی بی نزاکت است، و میخواهد دردها و سختیها و ادبار ناشی از تبعيضات نژادی يا طبقاتی يا جنسی را به فرياد بياورد. "رپ" آينه تبعيض است. کسی مثل شاهين نجفی، آينهای را جلوی مقدسات شيعی میگيرد و با لحن غضب آلود يا طعنه آميز میگويد، "بفرماييد، خودتان را تماشا کنيد! ببينيد مقدسات تان چه بلايی سر ما آورده است.
اين شيوه متمدنانه و غيرخشونت آميز انتقاد اجتماعی است. وگرنه، در پاسخ ترور احمد کسروی يا الاهيات کهريزکی، در پاسخ بر باد دادن زندگی و آمال يک نسل، ما هم بايد قمهها و ذوالفقارها را تيز میکرديم و میافتاديم به جان فَتوا صادر کنندگان. خير. اين رسم شهروندان مدرن و دموکرات نيست. اين راه و رسم هواداران افراطی امامان و "معصومين"است. روش متمدنانه و صلح آميز انتقاد و روشنگری چيزی نيست مگر طريق هنر، ادبيات، موسيقی، طنز ، کمدی و فکاهه. از ملانصرالدين گرفته تا صادق هدايت، از "چلنگر" تا "توفيق"، از تئاتر خيابانی سعيد سلطانپور و غلامحسين ساعدی تا رمان گرافيک مرجان ساتراپی و کاريکاتورهای مانانيستانی و زبان تيزهادی خرسندی و گفتار تلويزيونیِ بهرام مشيری. از "ميخک نقرهای" فريدون فرخزاد تا موسيقی نامجو و کيوسک و شاهين نجفی. هنرمندی مثل شاهين نجفی به مراتب از لجاظ اخلاقی در مقام بالاتری است تا برخی نوانديشان رحمانی که نه ادراک موسيقی و نه ديد تيز نقادانه، دلسوزانه ، و تراژيک او را دارند.
مقدساتی که صدای زن را ممنوع میکند و همجنسگرايان را بر تير جرثقيل به دار میآويزد، مقدساتی که رقص و طرب و خوشباشی را از زندگی جوانان میدزدد و به آنها روسری و توسری عطا میکند، مقدساتی که عزا و ندبه و شهيدنمايی و امام پرستی را جانشين شعور و عقلانيت کرده، بايد هدف انتقاد اين هنرمندان قرار بگيرد. انتقادِ هنر انسانی ترين و متمدنانه ترين شيوه انتقاد اجتماعی است.
بیشتر بخوانید:
آزادی بيان، رعايتِ مقدّسات، و خطوطِ قرمز در پهنة فرهنگ
گفتوگوی فهيم رسا با عبدی کلانتری
حق آزادی بيان یا توهين به مقدسات مسلمانان؟
مناظره عبدی کلانتری و اکبر گنجی ـ برنامه تلویزیونی پرگار
اسلام و اراده معطوف به قدرت در چشمانداز جامعهشناسی تاریخی
مناظره عبدی کلانتری با سعید امیرارجمند ـ برنامه تلویزیونی پرگار
اسلام و توهین به مقدسات در یک جامعهی لیبرال
مرز بین توهین و انتقاد کجاست؟
مناظره عبدی کلانتری با سروش دباغ (ویدیو)
آیا چیزی به اسم «حق تمسخر» وجود دارد؟
در يک نظام دموکراتيک، برای آنکه مشروعيتِ قوانين همواره برقرار باشد، هيچ کس حق ندارد از گزندِ اهانت مصون بماند.
پاییز ۱۳۶۷ ـ چهار یادداشت به مناسبت فتوای آیتالله خمینی علیه سلمان رشدی و حکم قتل او
حجاب، تئوکراسی، نسبیت اخلاقی، ژیژک، الویس، «هترونورماتیویتی»، تمنا، لذت ، و دست نامرئی آدام اسمیت!
گفتگوی بهزاد مهرانی با عبدی کلانتری
--
۱ نظر:
بله
ارسال یک نظر