عبدی کلانتری
۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
شعار جنبش کنونی ایران «زن، زندگی، آزادی» است. واژه «زندگی» غالباً به معنی یک «زندگی معمولی» تعبیر شده، زندگی ساده و معمولیای که از زنان ایرانی دزدیده شده است. این در ترانهی معروفی که قصهی انقلاب شد هم انعکاس دارد، جایی که شروین حاجیپور میخواند، «برای حسرت یک زندگی معمولی». این تعبیر، با آنکه تعبیر درستی است، اما خطر کاهش آن فقط به «لایف استایل» هم هست. همانطور که خطر کاهش «حجاب» به فقط انتخاب یک پوشش، در حالیکه میدانیم حجاب یک ایدئولوژی است برای بازتولید پدرسالاری و تحکیم مالکیت مردان و حتا مالکیت دولت بر بدن زنان.
من اینجا میخواهم کلمه «زندگی» را دربرابر ضد خودش قرار بدهم، یعنی «مرگ»، و بحث کنم که دولت جمهوری اسلامی ایران، در حقیقت جمهوری اسلامی زنکُشی بودهاست.
بحث کردن از اینکه «زنکُشی» در نظام اسلامی ایران هم سیاست است و هم ساختار، نیازمند آن است که در چند سطح به آن پرداخته شود، سطح گفتاری، سطح قانونی، و سطح نهادهای سرکوب دولتی. چون الان زمان کافی برای بررسی سیستماتیک همهی این سطوح نیست، و من در جاهای دیگر تا اندازهای اینکار را کردهام، اینجا سریع فقط اشارهای میکنم.
در سطح گفتار
اوایل و در جریان انقلاب ۱۳۵۷، کسانی که به سخنرانیهای آیتالله خمینی گوش میکردند میتوانند به خاطر بیاورند که او در موارد متعدد اشاره داشت که رژیم شاه مروج «فحشاء» است. خمینی همیشه در صحبتهای خودش میگفت رژیمِ سابق زنان را به شیوهی غربیها برهنه و فاسد میخواهد. در آن زمان ما روشنفکران و دانشجویان این را فقط به نشانهی منزهطلبی او تلقی میکردیم.
اما پس از پیروزی انقلاب این تِم «فحشا» مدام در گفتارهای خمینی و سایر رهبران دینی که حکومت را به دست داشتند تکرار میشد. همان زمان، وقتی که من بیست و دو سه سال بیشتر نداشتم، این برای من یک سوآل جدی بود که منظور آنها از «فحشا» چیست. و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که این یک اسم رمز است برای حضور زنانِ بدون حجاب در فضای اجتماعی. آنها برای راهنمایی اخلاقیِ شهروندان یک وزارتخانهء ویژه به پا کردند و برای رفع « فحشا» پلیس ویژه ای را به معابر و خیابانها گسیل داشتند.
هاشمی رفسنجانی یکی از قدرتمندترین رهبرانِ انقلاب پس از خمینی، یک بار گفت عدم رعایت حجابِ زنان یک «مرض خطرناک» و مساوی با «فساد ، بی بندوباری، فحشاء و منکرات» است. او در تفسیر آیات ۳۰ و ۳۱ قرآن گفت: «لباس های رنگی که جلب توجه مردها را بکند نوعی بدحجابی است . . . البته تحقیقاً با ریبه و قصد لذت و کامجویی چشم حتا نمی توان به چادر زن هم نگاه کرد و این نوع نگاه حرام است.»
رفسنجانی از واژه فقهی «ریبه» استفاده کرد که به معنی فکر ارتباطگیری با «نامحرم» است، و افکاری مثل میل به بوسیدن، لمس، در آغوش گرفتن و مانند آن در فضای عمومی. فقط فکر این کارها، نه خود عمل!
از همان ابتدا، زنان به دو دسته پاک و ناپاک تقسیم شدند. زنان ناپاک یا فاسد، کسانی بودند که بدنشان منشأ افکارکثیف در مردان میشد. بدن این زنان پخشکنندهی فساد روی زمین بود. اینها زنان بیحجاب بودند.
انطباق تعبیر دینی با تعبیر سیاسی و ادراک دولت از «فحشا»
دولت جمهوری اسلامی از یک انقلاب پوپولیستی بیرون آمد، که باید آنرا زیر «پوپولیسم راستگرا یا محافظهکار» طبقهبندی کنیم. این نوع پوپولیسم وجوه مشترک زیادی با فاشیسم کلاسیک دارد، از جمله ضدیت با آزادیهای لیبرالی، یهودی ستیزی، بهایی سیتزی، و زنستیزی. من از لحاظ نوعشناسی، این رژیم را نسخهای از «کلریکال فاشیسم» نامیدهام که می شود نامش را تئوکراسی شیعی هم گذاشت، زیرا حاکمانِ آن یک الیگارشیِ آخوندی/نظامی را شکل میدهند. (نگاه کنید به این مقاله)
فاشیسم با فردگرایی، با سکولاریسم، با آزادی زنان، با اخلاقیات نسبیگرا و رقیق، و با فمینیسم خصومت دارد. خصومت مرگبار دارد با لیبرالیسم و با کمونیسم.
در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی، مفاهیمی چون عورت، عفت، و عصمت تنها مفاهیم اخلاقی نیستند، مفاهیمی سیاسی هم هستند (مثل شرک، کفر، الحاد، زندقه). این مفاهیم زیر پوششِ اخلاقیاتِ دینی در خدمت حفظ قدرت تفسیر میشوند. هنگامی که ما به «گشت ارشاد» میرسیم و نمونهی قتل ژینا امینی، میبینیم که این فقط یک حلقه از زنجیرِ بزرگ زنستیزی و سیاستگذاریهای تسهیلکنندهی زنکُشی است.
خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در کتابش «حکومت اسلامی»، فحشا را به معنی خوشگذرانی جوانان، نوشیدن مشروب، و زناکاری تعریف میکند و از مجازات صد ضربه شلاق و «رَجم» (سنگسار) در ملاء عام به شدت دفاع میکند.
در دههی اول پس از انقلاب اسلامی، نخست به سراغ کارگران جنسی رفتند. کسانی مثل خانم زابلی در کرمان و زنانی که برای او کار میکردند، سنگسار شدند. روسپیانِ زیادی در تهران و شهرستانها به تیر اعدام سپرده میشدند و نام آنها در صفحه اول روزنامه، برای آگاهی و عبرت عمومی، آورده میشد. یک بار خانههای زنان روسپی در محلهی بزرگ «شهر نو» تهران به وسیلهء متعصبان حزب اللهی درست در آستانهی به قدرت رسیدن ملایان، بهمن پنجاه و هفت، به آتش کشیده شد.
اسیدپاشی
در مورد سیاستهای مشوق زنکشی، باید به اسیدپاشی در فضای عمومی اشاره کنیم. بارها به صورت زنان بیحجاب در خیابانها اسید پاشیده شد، بدون آنکه مقامات دولتی به طور جدی در صدد ریشه کن کردن شبکههای اسیدپاشی، که برخی مرتبط با امامان جمعه بودند، اقدامی صورت دهند.
مجلس شورای اسلامی هم با طرح هایی مانند «طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» یا طرح «صیانت از حریم حجاب و عفاف»، در عمل به حمایت از این شبکهها برخاست.
معروفترین اپیزود در این باره، اسیدپاشیهای زنجیرهای در اصفهان بود که در مهرماه ۱۳۹۳ روی داد. در جریان این اسیدپاشیها، دستکم چهار زن جوان مورد حمله قرار گرفتند، صورتشان از شکل افتاد، که منجر به مرگ یکی از آنها شد. آمار قربانیان اسیدپاشی در اصفهان را تا ۱۵ نفر اعلام کردهاند. اسیدپاشیها با تشویق صریح امام جمعه اصفهان و در نماز جمعی صورت گرفت وبه شکل سیستماتیک به اجرا گذاشته شد.
قتلهای ناموسی
دولت تئوکراتیک تسهیلکنندهی قتلهای ناموسی است وبرای این قتلها چارچوبهای قانونی فراهم میکند. مشکل فقط برجسته بودن نقش «ناموس» در منطقههای سنتی نیست. مهمتر، مشکل در یک ساختار حقوقی پیچیدهی شرعی است که از طریق احکام فقهی متکی بر احادیث از یکسو، و قوانین رسمیِ مجازات اسلامی که از مجلس شورای اسلامی گذشته از سوی دیگر، دایماً به ما یادآور میشود که جان زنان ارزش ناچیزی دارد، خون آنها در مواردی چون زنای مُحصنه و خیانت قابل ریختن است و پدر و پدرجد و شوهر این حق را دارد که آنها را به قتل برساند بدون آنکه «قصاص» شامل حال او شود و در مواردی چون کورکردن، شکستن دستوپا و جمجمه، فلج کردن و غیره هم با پرداخت «دیه» بدون مجازات ــ آنهم دیه بسیار کمتر از دیه مردان ــ مرد «صاحب ناموس» اقتدار خودش را تثبیت میکند.
چندین مادهی بدنام در قانون مجازات اسلامی، مثل مادههای ۲۲۰، ۳۰۰، ۳۰۱، ۳۰۲، و ۶۳۰ تشویقکنندهی مردان به قتل ناموسی است زمانی که از نظر آنها همسر یا دخترشان فاسد شدهاند، از جمله شوهرانی که همسر خود را زناکار میدانند، یا پدرانی که دخترشان برخلاف میل آنها دوست پسر گرفته باشد.
در یک مورد، پدر رومینا اشرفی قبل از قتل دخترش با یک وکیلِ شرع مشورت کرده و عواقب کیفری عملش را سنجیده بود و سپس با علم به اینکه مجازات نخواهد شد دختر۱۴ سالهاش را با داس به قتل رساند.
«فحشا» یعنی حضور زنان بیحجاب در فضای عمومی
پس دیدیم که تئوکراسی شیعی در ایران، از همان سال اول، مبارزه با «فحشا» را بخش مهمی از هویتِ وجودیاش تعریف کرد. «فحشا» اسم رمزی بود برای حضور زنان مُدرنِ غیرمحجبه در فضای عمومی، آنگاه لینچ کردن کسانی را که رفتار جنسی آنها با موازین اسلام خوانایی نداشت در قانون کیفری رسمیت بخشید.
کنترل سکسوآلیتهی زنان میان «منزل» و دولتِ تئوکراتیک به اشتراک گذاشته شد و در نظام حقوقی از جمله قوانین مربوط به سنگسار و قصاصِ قتلهای ناموسی کُدبندی شد. چه در قانون و چه در تخیل نظام، هر نوع تخطی از مرزهای مالکیت مرد بر بدن زنان نام «فحشا» به خود گرفت.
آزادی انتخاب جنسی زنان، یا «فحشا» در جامعهء دینسالار، فقط یک جرم مثل سرقت یا قتل نیست، بلکه جرمی است که بدن جامعه را فاسد و متعفن می کند، مجازات آن نیز باید مناسکی تطهیرکننده همچون غسلِ جمعی مومنان باشد. مثل سینه زدن یا زنجیر زدن مردان، سنگسار یک مناسک آیینی است.
سنگسـار همان مجازات اعدام است منتها با مناسک و تشریفات مذهبی. متهم در انظار عمومی تا سینه در زمین چال می شود، سپس از فاصلهء چندقدمی به سروصورت او ساعت ها سنگپاره پرتاب می شود. طبق شرعیات، «سنگپاره ها نه باید آنقدر بزرگ باشند که مُفسد را به سرعت از هوش ببرند، و نه چندان ریز که فقط جراحت های جزیی وارد کنند.»
جرم «زنای مُحصنه» بخشی از حقوق الله محسوب میشود. حتا اگر شاکی خصوصی از پیگیری صرف نظر کند، به هرحال «حدود الهی» باید اجرا شود.
آمار دقیقی از تعداد کسانی که در ایران سنگسار شدند وجود ندارد. این سیاست تا سال ۲۰۰۳ به طور سیستماتیک برای جرم زنای محصنه برای دو دهه و نیم اجرا شد. در آن سال زیر فشار دولتهای اروپایی با یک بخشنامه از تعداد آن کاسته شد اما به تمامی متوقف نشد. بعد از آن تاریخ نیزدر سال ۲۰۰۷ چند مورد از سنگسار در مشهد به اجرا گذاشته شد.
حجاب پوشش نبود، نشانهی بیرونیِ نظام زنکُشی و تقسیم زنان به مُطهر و غیرمُطهر بود. قتلهای فقهی دولتی با فاشیسم کلاسیک همخوانی داشت، توجیه این بود که این تنها راه دفاع از تقدس خانه و خانواده به عنوان شیرازهی جامعه است. نظام توحیدی برآمده از انقلاب، امت اسلام را اعضای یک خانواده میدید زیر ولایت پدران مقدس.
جمهوری اسلامی از همان ابتدا با تقسیم بندیِ زنان به دو گروه زن محجبه و زن فاسد، راه را برای سیاستهای زنکُشی هموار کرد. قتل ژینا یک اتفاق نبود. جنبش انقلابی کنونی میخواهد برای همیشه به این وضعیت زنکُشی پایان دهد. پایان این وضعیت یعنی سرنگونیِ آن: پایان جمهوری اسلامیِ زنکُشی، به نام زن، زندگی، و آزادی!
***
گردهمایی در دانشگاه نورث وسترن (شیکاگو)
۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
لینک ویدیو:
۱ نظر:
ممنان.
ارسال یک نظر