۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه

یک توضیح کوتاه


در نقدی که آرامش دوستدار به محمدرضا نیکفر در سایت گویا به چاپ رسانده است جمله‌ای آمده که پاسخ اش را در زیر می آورم. جملهء آقای دوستدار چنین است:
«چند ماه بعد فرزاد قنبری نقدی بر "بار گران تاريخ" {مقاله نیکفر} می‌نويسد با عنوان "دام بی‌تاريخی" که در آوريل ۲۰۱۰ در "ايران امروز" منتشر می‌شود. همان زمان عبدی کلانتری، مسئول سايت "نيلگون"، از چاپ آن امتناع می‌ورزد، چون آنطور که می‌گويد برای نويسندۀ "بار گران تاريخ" احترام فوق‌العاده‌ای قايل است. اين يا ناشی از رفيق‌بازی است يا نتيجۀ همنشينی با اصلاح‌طلبان که عبدی کلانتری در سالهای اخير در طاس آنان لغزيده است.»

دلیل آنکه مقالهء آقای فرزاد قنبری در نیلگون نیامد «رفیق بازی»  نبود. «نیلگون» در نقد برخی آراء محمدرضا نیکفر تاکنون مقالاتی منتشر کرده است، از جمله از خود من و به تازگی از مازیار سمیعی. حساب  دوستی با انتقاد جداست، اصلی که همیشه «نیلگون» آنرا رعایت کرده است.

تنها دلیل  این بود که آقای قنبری مایل نبودند عبارات توهین آمیز را از مقاله شان بردارند. پس از دریافت مقالهء ایشان، چنین پاسخ دادم که با انتقادات آقای قنبری از نیکفر هم نظرم اما لحن تند او را مناسب نمی‌بینم و اگر صفات توهین آمیز مقاله برداشته شود بدون شک آنرا چاپ می کنیم. به خاطر احترامی که برای شخصیت و نوشته‌های محمدرضا نیکفر قائل بودم دلیلی نمی‌دیدم که انتقاد از یکی از مقالات اش توأم باشد با بی احترامی به شخص او. 

محمدرضا نیکفر پس از چاپ مقالهء «بار گران تاریخ» (نقد آگاه، تهران، به سردبیری عنایت سمیعی)، کتاب مفصلی را که پیش از آن در نقد آثار آرامش دوستدار نوشته بود به صورت سریال در سایت رادیو زمانه منتشر کرد. دست نویس این کتاب را من خوانده، اختلاف دیدگاهم را با خود محمدرضا نیکفر در میان گذاشته بودم؛ بی واهمه  از اینکه این اختلاف نظر ممکن است آسیبی به دوستی ما بزند. شاید به هنگام انتشار این کتاب به طور کامل، باب بحث و انتقاد بیشتر باز شود و برخی از ما بتوانیم نقد محمدرضا نیکفر را از آنچه او «ایدئولوژی ایرانی» نامیده، به طور جامع‌تر، بررسی و نقد کنیم. چنین بحثی اما زمانی مفید و بارور خواهد بود که از ناسزا و توهین بری باشد. همچنان بر این باورم که  آرامش دوستدار جدی ترین متفکر پس از مشروطیت ماست، نه الزاماً به خاطر درستی همهء دیدگاههایش بلکه به اعتبار زورمندی بی همتای اندیشه ورزی اش در زبان فارسی.  /// عبدی کلانتری


لینک های مرتبط
محمدرضا نیکفر ـ عزيمت از «آزادي زن» به قصد آسيب‌شناسي «روشنفکري ديني»
اين مقاله به تقاضاي برگزارکنندگان سمينار "آسيب­شناسي روشنفکري ديني" (تهران، ۱۵ شهريور ۱۳۸۶) نوشته شده است.

فرزاد قنبری ــ دام بی‌تاریخی ، گزارشی از تحریف نظرات آرامش دوستدار 

عبدی کلانتری ـ در انتقاد از اخلاقگرایی نیکفر، ص 137 در اینجا
http://abdeekalantari.webspaceforme.net/archive/abdeekalantari/pdfs/Abdee_Kalantari_Book_Critique_of_Religious_Violence.pdf

۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
ٱقا چرا این سایت نیلگون نسخه‌ی آر اس اس ندارد؟ نمی‌شود فکری به حالش کرد؟

سید گفت...

با سلام؛ جناب آقای کلانتری چطور می شود شما تحمل توهین به آقای محمدرضا نیکفر رو ندارید ولی از توهین کنندگان به مقدسات تشیع شدیدا حمایت میکنید؟ لابد اینجا نباید آزادی بیان -طبق تعریف شما- پاس داشته بشه!!! آقای نیکفر شخص سزاوار احترام هستند ولی اگر بنا بر آزادی بیان هست چرا در این مورد نباشه؟
من شخصا اینکار شما رو نه تنها تقبیح نمیکنم بلکه تحسین میکنم ولی بحثم بر سر یک بام و دو هوایی است.

عبدی کلانتری گفت...

آقای سید، پاسخ ساده است. اول اینکه آدم به دوستان خودش احترام بیشتری می‌گذارد تا کسانی را که نمی شناسد. دوم اینکه، من به نیکفر احترام می‌گذارم نه الزاماً به «مقدسات» او یا همهء عقایدش. او هم موظف نیست به مقدسات من احترام بگذارد. احترام شهروندی کفایت می کند. شما می‌توانید و حق دارید تا دل تان بخواهد دربارهء عقاید من طنز بنگارید؛ جوک بگویید، استهزا کنید، حتا می‌توانید تیشه بردارید (مجازی) و بت‌هایی که من می‌پرستم را بشکنید، ولی تا جایی که حضور مرا به عنوان شهروند محترم بدارید و شخص مرا از تعرض مصون، میان ما صلح برقرار خواهد بود. من از شما انتظار دیگری ندارم. دیگر اینکه من گفتم در سایت «نیلگون» این زبان را نمی پذیریم، هرگز نگفتم که دیگران حق ندارند به همان زبان هرجا که دل شان خواست مطلب شان را چاپ کنند. سیاست داخلی یک نشریه یا سایت یا رسانه ای که به شکل خصوصی اداره می‌شود ربطی به حق آزادی بیان در پهنهء اجتماع ندارد.

سید گفت...

پاسخ چندان هم ساده نیست. طبق معیار خود حضرتعالی شیعیان هم به دوستان خودشان بیشتر احترام می گذارند تا کسانی را که نمی شناسند. و کسان دیگر حق ندارند توهین بکنند. دوم اینکه بنده با نقد یک عقیده و یا عقیده ی مقدس هیچ مشکلی ندارم بحث بر سر توهین و مسخره کردن هست. مگر این همه کتابهای غیر دینی و فلسفی آن هم از نوع پست مدرنی اش که در مملکت ما وجود دارد ما ناراحت میشویم؟! مطلقا ناراحت نمیشویم و بلکه استقبال هم میکنیم. مردم عادی هم که اطلاعی از این مسائل ندارند.سوم اینکه شما مفهوم شهروندی را خیلی خنثی تلقی میکنید. انگار شهروندی یعنی فقط گوشت و خون و استخوان که در خیابان راه میرود و چند تا حقوق راجع به خوراک و نوشاک و از این دست برای خودش قائل است. در حالیکه اصلا اینگونه نیست. در شهروندی فرد با همه وجودش حضور دارد و همچنانکه کسی نمیتواند متعرض حقوق مذکور او بشود نمیتواند متعرض افکار و عقاید و ... او نیز بشود. چهارم اینکه هنر نیست شما در آمریکا یا آلمان بنشینید-کشورهایی که برای آنها افکار شیعیان هیچ اهمیتی ندارد-و علیه عقاید و مقدسات شیعیان هجویه بنویسید. اگر اینقدر توهین به عقاید دیگران - و به تعبیر شما طنز!- مجاز هست آیا شما توان توهین به مساله زن را در جامعه آزاد غربی دارید؟ آیا توان طنز پردازی به هولوکاست را دارید؟ آیا توان این را دارید که نژادپرستی را تبلیغ کنید؟ میتوانید حق سیاهان را نادیده گرفته و آنها را به نام طنز مسخره کنید؟ یا فقط وقتی نوبت به ما مسلمانها میرسد و آن هم در یک کشوری که هیچ تعلقی به مسلمین و شیعیان ندارد این آزادی شما گل می کند و به یاد شما می آورد که آزادی بیانی هم همست؟! در اینکه هنر و فضیلتی نیست. و بالاخره پنجم اینکه قبول دارم عبدی کلانتری به عنوان مدیر سایت نیلگون حق دارد سایت خود را طبق دلخواه خود اداره نماید و ما حق نداریم تصمیم او را مسخره کنیم بلکه میتوانیم نقد کنیم ؛ همینطور عبدی کلانتری هم حق ندارد جای شیعیان بنشیند و راجع به نحوه زیست و عقاید ایشان تصمیم بگیرد . اخلاقی ترین و انسانی ترین کار این است که به شدت هر چه تمام اما با موازین نقد آنها را نقد کند.

عبدی کلانتری گفت...

آقای سید، دلیل اینکه برخی از ما «آنجا در آمریکا نشسته ایم» آن است که مقدسات شما کشورمان را به زور از ما ستانده است. همینظور به نظر می‌رسد تعریف من و شما از شهروند دو گونه است. فرض کنید شهروند الف شیعه است و شهروند ب که شیعه نیست مایل است در ماه رمضان مشروب بنوشد، خوراک خوک تناول نموده، مقداری هم لواط بکند. به عنوان شهروند او از همهء این حقوق برخوردار است. برای آنکه کسی متعرض شخص او نشود (نه عقایدش)، مقدسات شما چه تدبیری اندیشیده است؟ برای آنکه زنی با دامن کوتاه آزادانه در محل کار و بازار تردد کند و کسی به شخص او توهین نکند، مقدسات شما چه مکانیسم اجتماعی مبتنی بر حقوق شهرندی را نهادینه کرده؟ برای آنکه فردی مثل دهخدا، صادق هدایت، یا فریدون فرخزاد بتواند افسانه‌های مربوط به امام حسین و دروغ‌های تاریخی راجع به یزید را به زبان طنز آزادانه در رسانه به بحث بگذارد، مقدسات شما آیا چیزی تا کنون به فکرش خطور کرده است؟

اما در یک کشور دموکراتیک، با دولت سکولار، و حقوق شهروندی دست کم از زمان مباحث پدران مؤسس ایالات متحده این بحث‌ها جا افتاده، همهء این حقوق موجود و به اجرا گذاشته می‌شود : هنرمندان رمان می نویسند، تئاتر روی صحنه می برند، کاریکاتور می‌کشند و طنزو تمسخر و «توهین به مقدسات» را در موسیقی و سینِما و برنامه‌های کمدی تلویزیون به منظور انتقاد اجتماعی به کار می گیرند، و آب هم از آب تکان نمی خورد.

در عوض، در کشور ما، همهء اقلیت‌ها فراری شده اند! جمعیت یهودی به یک پنجم تقلیل پیدا کرده و توهین به شهروندان بهایی، زرتشتی، و مشرک و کافِر، یا توهین به همجنسگرایان سکهء رایج شعور اجتماعی از کودکی تا گور است. با این درجه از آگاهی اجتماعی البته نمی‌توان حقوق شهروندی داشت، اما بالاخره در کشور ما هم باید روزی برسد و مکانیسمی یافته شود که که شهروند الف و شهروند ب، ــ بدون احترام متقابل به عقاید و ارزش‌های یکدیگر ــ بتوانند با صلح و آسایش در کشورشان زندگی کنند و ــ به تساوی وبدون تبعیض ــ از حقوق شهروندی بهره ببرند. شهروند مصون از بی احترامی است اما هیچ عقیده‌ و نظام ارزشی ای نباید در برابر تیغ انتقاد طنز و تمسخر و توهین مصونیت داشته باشد.

مطب زیر هم مربوط می‌شود به حق تمسخر:
http://www.nilgoon.org/articles/Abdee_Kalantari_March07_2006.html

سید گفت...

شما حتی به یکی از اشکالات بنده پاسخی ندادید و درد دلهایی کردید که با بیشتر آن درد دلها بنده هم موافقم-اشارتی خواهم کرد-. اولا بنده نپرسیدم به چه دلیل شما آنجایید تا پاسخی درخور آن سوال دریافت کنم. من گفتم هنری نیست در یک فضایی که هیچ تعلقی به جامعه شیعی ندارد بنشینید و هجویه بنویسید و به قول معروف کار روشنفکری انجام بدید! اصل بحث را گم نکینم. اما اینکه جامعه ای را ترسیم کردید که حتی لواط در آن آزاد است را باید عرض کنم: این چنین شیری خدا هم نافرید! بله ممکن است لواط آزاد باشد ولی خیلی چیزهای دیگر قدغن هست! چطور شما دوست دارید مطلوبهای شما در جامعه آزاد باشند ولی چیزهایی را که دوست ندارید نباشد؟ من دوست دارم علیه حقوق زنان و هولوکاست اقدام بکنم حتی آن را تمسخر بکنم آیا کشورغربی ای هست که اجازه بدهد؟ در اینکه هنرمندان آمریکا کارشان به طنز و تمسخر مقدسات کشیده من تردیدی ندارم ولی آیا توان طنز و تمسخر هولوکاست و تبعیض علیه زنان را هم دارند؟ پر واضح است که سکیولار شدن غرب اقتضای نقد و بل تمسخر دین را هم داشت-که قصد بحث در این وادی را ندارم-. از این بیانات من جوری برداشت کردید که انگار بنده طرفدار حکومت دینی هستم و یا طرفدار فشار بر هنرمندان و روشنفکران دگر اندیش. باید عرض بکنم مطلقا اینگونه نیست. من طرفدار این واقعیتم که در هر موقعیتی ابتدا پاس اخلاق داشته شود و نه چیز دیگر. اگر صادق هدایت در فرانسه بود و به جامعه دموکراتیک فحش و ناسزا می گفت عاقبت بهتری از آنچه در ایران داشت عایدش نمیشد. اینکه امثال هدایت غیر دینی بودند به منزله این نبود که بر حق بودند. هدایت حق نداشت توهین بکند و این حق نداشتن هم شامل حق حقوقی است و هم حق اخلاقی. اما راجع به اقلیت ها بایستی عرض بکنم دل ما هم از این مساله جریحه دار است. ولی چه ربطی به مقدسات شیعه دارد؟ این حکومتی که ما میبینیم حتی به شیعیان هم رحمی نمیکند.
بنظرم از جاده منحرف شدیم: مطلب این است که چرا توهین به شیعیان را روا می دارید ولی توهین به نیکفر را روا نمیدارید؟ اگر به نیکفر تعلق خاطر دارید-که دارید- شیعیان هم به عقاید خود تعلق دارند. با این تفاوت که شما توهین به نیکفر را در همه جا جز سایت نیلگون روا می دارید! بنده هم همنوا با شما عرض می کنم که هیچ نظام عقیدتی ای نباید از تیغ انتقاد مصون باشد ولی اضافه میکنم که هر نظام ارزشی ای باید از تیغ تمسخر و توهین مصون باشند.آقای کلانتری باید بپذیریم که در این دهکده جهانی آنچه دلها را به هم نزدیکتر می کند و موجب گشایش درهایی برای گفتگو می گردد فقط و فقط احترام متقابل به همدیگر هست.

سید گفت...

در ضمن از بابت معرفی مقاله "حق تمسخر" سپاسگزارم.

عبدی کلانتری گفت...

آقای سید، از اینکه به عنوان یک مسلمان با نامسلمانان مورد تبعیض در ایران همدردی نشان می‌دهید تشکر می کنم. تفاوت من و شما شاید در این باشد که من این تبعیضات را ناشی از مقدسات دینی می‌دانم و شما تنها ناشی از «حکومت» دینی. دربارهء تئولوژی سیاسی اسلام و اراده به قدرت در این آیین می‌توانید به دو کتاب من رجوع کنید.

در مورد هالوکاست و سایر چیزها: در ایالات متحده، فاجعهء هالوکاست، عقاید فمینیستی، و رنگ پوست سیاه در زمرهء «مقدسات» به شمار نمی آیند. اگر شما هوس کنید در یک کاریکاتور قربانی هالوکاست را مسخره کنید، به زنان بی‌ناموس فحاشی نمایید، یا حرفهای نژادپرستانه بزنید، آزادید. اما غیرقانونی است اگر در اشتغال یا بهداشت و درمان و موارد مشابه برحسب دین، جنسیت، یا نژاد استثناء قایل شوید. در برخی از ایستگاههای رادیویی ایالات جنوبی که به شدت مذهبی و راستگرا هستند، مدام حرفهای نژاد پرستانه به گوش تان می خورد. به سمت جنوب که برانید، طرفهای کارولینای جنوبی، تکزاس، آرکانزا، لوییزیانا، این ایستگاههای محلی رادیو تلویزیونی تعدادشان بیشتر و بیشتر می شود؛ مدام دارند به همجنسگرایان و زنان و سیاهان بدو بیراه می گویند، از جمله به باراک حسین اوباما به عنوان خائنی که مسلمانی اش را پنهان کرده قصد نابودی مملکت را دارد! ابلهانه است اما اگر حق آزادی بیان آن‌ها سلب شود، گام اول درجهت سانسور دیگراندیشی در یک جامعهء دموکراتیک برداشته شده است. در کنسرتهای موسیقی راک که خشم جوانها را از اوضاع باز می تابد، گاه سمبول های دینی به عنوان مظهر انقیاد و و امر و نهی مورد اهانت قرار می گیرد. این‌ها اموری عادی است. کشیدن کاریکاتور خدا، عیسا، مریم باکره و جوک گفتن در بارهء آن‌ها چیز عجیب غریبی نیست. کمدین های یهودی یا سیاهپوست نیز در قالب هزل و طنز و توهین و تمسخر، از فرهنگ گتوهای سیاهان یا مقدسات یهودی و مسیحی انتقاد می کنند. گاه به طرز بسیار توهین آمیزی، اما همه خریدار دارد زیرا حرف حق می‌زنند، گویی اصل اخلاقی والاتری این مجوز را به آن‌ها داده باشد، حتا مذهبیان آنرا درک می‌کنند و خشم نمی گیرند. چیزی که شما به آن اشاره دارید سیاست داخلی مطبوعات بزرگ و برخی شبکه‌های تلویزیونی است : آنها به دلیل اینکه درآمدشان از محل آگهی های تجاری بزرگ متعلق به یهودیان و سیاهان است، یا باید تابع جمع محدودی از هیأت سهامداران شان باشند، سیاست‌های سانسور داخلی دارند. این ارتباطی به حق آزادی بیان (از جمله حق تمسخر) ندارد.

مواردی که شامل حق شهروندی است اما ربطی به «مقدسات» ندارد: در محل کار اگر زنی به خاطر زن بودن یا طرز لباس یا خصوصیات بدنی مورد اهانت قرار بگیرد جرم است. همین در مورد نژاد، رنگ پوست، گرایش جنسی، و مذهب نیز صادق است. اگر در محل کار، کسی به شخص شما اهانت کند به این خاطر که شیعه هستید، یا بدتر شرایط کار را به طور غیر مستقیم ناخوشاید سازد، جرم تلقی می شود. هم او اگر جوکی در مورد مریم «باکره» بگوید جرم تلقی نخواهد شد. اخلاقاً هم کار زشتی نکرده است، موضوع به خودی خود خنده‌دار هست. مثل غیب شدن فلان آقا در فلان تاریخ!

بنابرین شاید پرسش را بتوانیم این گونه مطرح کنیم : کشوری که در آن هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران نتوانند کاریکاتور پیامبر و خلیفه و امام و «معصوم» بکشند و خرافات دینی و غیردینی را به طنز و سخره بگیرند، آیا کماکان می‌توان آنرا یک کشور آزاد تلقی کرد؟

سید گفت...

جناب آقای کلانتری در اینکه کشورهایی چون آمریکا در قیاس با ایران از آزادی بیشتری برخوردارند کمترین تردیدی وجود ندارد. ولی بحث بر سر همان آزادی های قانونی است که وجود ندارد. ببینید من به عنوان یک شهروند ایران آزادم به احمدی نژاد ناسزا بگویم ولی قانون مانع این رفتار من خواهد بود. گرچه بارها و بارها از طرف شهروندان -عامی و غیر عامی- مورد طعن و ناسزا واقع شده است. اینکه افراد آزادی دارند ولی قانون جلوی این آزادی می ایستد تفاوتی با عدم آزادی ندارد. در مورد هولوکاست یا مقوله زن و ... در واقع آزادی ای برای شهروندان وجود ندارد. بنظر شما همان خواننده های رپ می توانند در اشعار خود به تمسخر هولوکاست بپردازند؟ اصلا تمسخر پیشکش؛ آیا اندیشمندان می توانند آن را نقد کنند؟ من می گویم بله می توانند ولی به قیمت زندان و شلاق و ... . آخر این چه آزادی ای است؟! چرا رپ های آمریکا نمی توانند هولوکاست را مسخره کنند ولی می توانند عقاید شیعیان را مسخره کنند؟ این استانداردهای دوگانه قابل قبول نیست. ببینید کشیدن کاریکاتور عیسی و مریم و ... در جوامع سکیولار کاملا عادی است و شما نمی توانید همان معامله را با جامعه دینی بکنید. به عبارت دیگر یک چیزهایی برای جوامع سکیولار عادی هست که برای جوامع دینی نیست و بالعکس.
اما اینکه شهروندان دیندار در آن جوامع تحمل توهینها را دارند و بزرگتر از آن توهینها را حق هم میدانند را بر فرض قبول سخن شما که در عالم واقع چنین است ولی نمیتوانم به لحاظ اخلاقی بپذیرم که کسی که عقایدش مورد توهین است با شادمانی توهینها را بجان می خرد من بنظرم اینگونه افراد در واقع از مشکلات عدیده اخلاقی رنج می برند مانند آنچه در روانشناسی اخلاق از عزت نفس مراد می کنند. ولی اگر کسی از نقد منصفانه در خصوص عقاید خود استقبال کند نشانه رشد فکری و روانی اوست.

اما شما روی مساله مقدسات تاکید دارید ولی بنظرم در این بحث ما چندان تفاوتی ایجاد نمیکند. چرا که بنظر من هر شهروندی حق دارد مقدساتی داشته باشد و هیچ کسی حق ندارد از ان رو که شهروند است به مقدسات دیگری توهین بکند. نکته دیگر اینکه بر فرض که در جوامع غربی مردم اجازه دارند که به همدیگر توهین بکنند آیا نفس این کار قابل دفاع اخلاقی است؟ من بنظرم نشانه انحطاط اخلاقی است. قرار نیست رطب و یابس غرب را بپذیریم و به عنوان رفتار ایده آل سرمشق رفتارهای خود بکنیم. ولی باور دارم که ما دینداران باید سعه صدر و تحمل خودمان را هر چه بالاتر ببریم و قبول دارم سعه صدر ما در مقایسه با کشورهای غربی پایینتر است.

راجع به سوال پایانی شما باید بگویم که من این سوال شما را چندان مهم نمیدانم ولی به غایت به اهمیت این سوال باور دارم: در کشوری که هنرمندان و نویسندگان بتوانند عقاید دیگران را مسخره - و نه نقد- کنند را آیا می توان جامعه اخلاقی نامید؟