عبدی کلانتری
یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴
چشمها در آمریکا روی انتخابات شهرداری نیویورک دوخته شده که چند روز دیگر برگزار میشود. برای نخستین بار، نامزدی در صف مقدم از آزادی فلسطین دفاع میکند. او علناً علیه دولت اسرائیل و نسلکُشی در غزه سخن رانده است. نام او زوران مَمدانی است. دو رقیب دارد: اَندرو کومو فرماندار سابق ایالت نیویورک، و کورتیس اسلیوا از حزب جمهوریخواه.
از راست به چپ: کورتیس اسلیوا، ماریو کومو، زوران ممدانی
۱
تعداد شهروندان یهودی در شهر نیویورک نزدیک به یک میلیون و در سراسر ایالت حدود دو میلیون برآورد میشود. با تجربهی مهاجری مثل من که بیش از دو سوم عمرش را ساکن این شهر بوده، با آنها همکلاس، همکار، همسایه، و همرزم بوده، بیشتر این یهودیان انسانهای سکولار، لیبرال مسلک، و در طیف سیاسی متمایل به چپ قرار میگیرند. سرآمدان آنها حامل والاترین سنتهای روشنفکری در هنرها، فلسفه، علوم، فرهنگ و آموزش عالی در آمریکا بودهاند. زیست فرهنگیِ نیویورکسیتی، موزهها، فرهنگسراها، تالارهای موسیقی، تئاتر، سینما، ادبیات و نشریات روشنفکری در قرن بیستم بدون حضور آنها قابل تصور نیست. اگر کشور آمریکا میراثی از بهترین ویژگیهای جنبش روشنگری اروپا به ارث برده باشد، بدون تردید مدیون همین یهودیان و از دروازهی ورودی نیویورک بوده است. آنها عمدتاً اشکنازیتبار هستند؛ اقلیت سفاردی یا میزراحی فقط ده دوازده درصد را تشکیل میدهند. جنبش کارگری، اتحادیهها و احزاب چپ، و سنت مارکسیسم در آمریکا نیز عمدتاً به دست مهاجران یهودی شکل گرفته است. این سنت چندین دهه است که در دانشگاه دولتی نیویورک (کییونی) به پرورش کنشگران سیاسیِ چپ با زمینهی علوم اجتماعی و مطالعات کارگری مشغول بوده است.
در جایی که من در آن درس خواندم، «نیو سکول فور سوشال ریسرچ» (با نام دیگر «دانشگاه در تبعید»)، نسل پس از نسل، بزرگان یهودیتبار تدریس کردهاند، کسانی چون اریش فروم، هانا آرنت، هانس یوناس، لئو استراس، کلود لویاستروس، ریچارد برنستین، اریک هابساوم، ژاک دریدا، و استادان دیگری از سنتهای مارکسیسم، فنومنولوژی، و روانکاوی فروید.
جنبش و گروهی که در تاریخ فکری به اسم «روشنفکران نیویورک» (نیویورک اینتلکچوالز) شهرت دارد اکثراً متشکل از نویسندگان و نظریهپردازان یهودی بود. در قرن بیست و یکم، و به ویژه پس از کشتار یازده سپتامبر در مرکز تجارت جهانی نیویورک، بخش مهمی از این روشنفکران به «راست» چرخیدند و جریان با نفوذ نئوکانهای نزدیک به کاخ سفید را شکل دادند. آنها بودند که تلاش کردند خاورمیانه را سراسر از این رو به آن رو کنند.
چرا من به نقش برجستهی شهروندان یهودی در فرهنگ و سیاست نیویورکسیتی گریز زدم؟ که شما به این پرسش بیندیشید: چرا بخش بزرگی از این شهروندان، که مدافع موجودیت کشور اسرائیل هم هستند، قصد دارند به یک نامزد جوان «مسلمان» رأی بدهند؟
۲
رقیب اصلی زوران ممدانی، سیاستمدار قدیمی و فرماندار سابق ایالت نیویورک، اَندرو کومو است که تا چند سال پیش به دلیل شهرت و میراث پدرش ماریو کومو نسبتاً خوش درخشید، تا اینکه عملکرد او در جریان پاندمی کووید و مرگ تعدادی از ساکنان خانههای سالمندان زیر انتقاد قرار گرفت. سرانجام یک پرونده اتهامِ تعرض جنسی کومو را از اوج قدرت به زیر کشید و مجبور به استعفا کرد. امسال، او دوباره به سیاست بازگشت اما در دور مقدماتی انتخاباتی از سوی حزب دموکرات، از زوران ممدانی شکست فاحشی خورد. نیویورکیها که اکثراً به این حزب تعلق دارند او را طرد کردند. تفاوت آراء چنان بود که او شکست را پذیرفت، به ممدانی تبریک گفت، و کنار کشید. اما ماشین رهبری حزب دموکرات، و صاحبان قدرت و پول در نیویورک، عقب ننشستند و کومو را تشویق کردند تا خارج از حزب، به عنوان نامزد مستقل، دوباره وارد رقابت نهایی شود. حمایت چندین میلیون دلاری لابی اسرائیل و تأیید ضمنی رئیس جمهوری ترامپ نیز او را به این کار ترغیب کرد. پرسشی که اینجا روبروی شماست: چرا سردمداران حزب دموکرات در تبانی با برخی سیاستمداران حزب جمهوریخواه به این فکر افتادند که نامزد رسمی حزب خودشان را خراب کنند تا اندرو کومو شهردار شود؟
۳
زوران قوام ممدانی، ۳۴ ساله، متولد کامپالا، اوگاندا، در هفت سالگی به نیویورک آمد و فقط پس از پایان تحصیلات عالی رسماً شهروند آمریکا شد. پدرش نام میانی او را بر قفای قوام نکرومه نخستوزیر انقلابی و ضداستعمار کشور غنا («ساحل طلا» در غرب آفریقا) بر او گذاشت. قوام نکرومه آغازگر پانآفریکانیسم و تأثیرگذار بر سایر جنبشهای استقلالطلبانهی ضداستعماری بود. ما دانشجویان ایرانی در رژیم سابق بخوبی با نام نکرومه آشنا بودیم، همچنانکه با نامهای پاتریس لومومبا، جولیوس نایرره، آمیلکار کابرال، توماس سانکارا، جمال عبدالناصر، و نلسون ماندلا. زوران ممدانی در دانشگاه رشته «مطالعات آفریقایی» را به پایان برد. او با تاریخچه استعمار و جنبشهای آزادیبخش آفریقا آشناست.
مادر زوران، فیلمساز سرشناس و سلبریتی هالیوود میرا نایر است. میرا نایر، هندیتبار آمریکایی، صاحب کمپانیِ تهیه فیلم میرابای و کارگردان فیلمهای معروفی است نظیر «میسیسیپی ماسالا» (با شرکت دنزل واشنگتن)، «کاما سوترا: یک قصه عشقی»، «عروسیِ موسم باران» (مونسون ودینگ)، «همنام» (بر اساس رمان پرفروش جومپا لاهیری)، «بنیادگرای مردد» (بر اساس رمان پرفروش محسن حمید)، و «سلام بمبئی» (نامزد اسکار). میرا نایر در دانشگاه دهلی مدرک جامعهشناسی گرفت و سپس به دانشگاه هاروارد آمد و بعدتر در هنرهای تجسمی و فیلمسازی فارغالتحصیل شد. اگر تا کنون فیلمهای میرا نایر را ندیدهاید، پیشنهاد میکنم حتماً ببینید.
پدر زوران، متفکر برجسته مطالعات پسااستعماری و استاد سرشناس دانشگاه کلمبیا در نیویورک محمود ممدانی است. با تألیف بیش از ده کتاب، تأثیر بسیاری بر پژوهشهای مربوط به قدرت سیاسی، تحلیل دولت و خشونت دولتی در جوامع پسااستعماری، و بازاندیشی تولید دانش در جهان داشته است.
آشکار است که زوران ممدانی در خانوادهای با پیشینهی فرهنگی ممتاز پرورش یافته، اما هویتِ «مسلمان» او در نیویورک شکل گرفته است. در دوران مبارزات انتخاباتی و سالهای خدمت دولتی، در نماز جمعه شرکت میکرد و خود میگوید به پلورالیسم دینی باور دارد. با اقلیتهای دینی به زبانهای هندی، اردو، بنگالی و اسپانیایی سخن میگوید. باور دینی او صرفاً جنبهی شخصی ندارد، بلکه بخشی جداییناپذیر از خدمت عمومیاش است. در سالهای اخیر، اثرگذاری سیاسی و حضور پررنگ مسلمانان در انتخابات محلی پیوسته رو به افزایش بوده است. آنان در همهی سطوح اقتصادی شهر حضور دارند: از مشاغل تخصصی و مدیریتی در نهادهای دولتی و شرکتهای خصوصی، در والاستریت، نیروی پلیس شهری و شهرداری گرفته تا دکههای ساندویچ حلال در خیابانها که روزانه غذای ارزان هزاران نیویورکی را فراهم میکنند. چهرهی برخی محلهها نیز بهتدریج محجبهتر شده است.
زوران ممدانی در میان بخشی از همکیشان رنگین پوست در برابر اتهام سمپاتی با تروریسم از سوی راستگرایان از خود دفاع می کند.
پیشینهی کنشگری زوران ممدانی به زمانی بازمیگردد که بهعنوان مشاور، به مستأجران کمدرآمد و رنگینپوست نیویورک کمک میکرد تا در برابر اخراج از خانه توسط مالکان مقاومت کنند. او از بحران مسکن در نیویورک تجربهای دستاول دارد. پس از انتخاب به مجلس ایالتی نیویورک (مجلس پایینی در کنار سنای ایالت)، تمام توان خود را صرف مقابله با قدرتمندان بازار مسکن کرد؛ همانها که اجارهنشینی یا خرید خانه را برای بیشتر شهروندان نیویورک به رؤیایی دستنیافتنی بدل کردهاند. اجارهها در نیویورک سرسامآور است. (لیلی، خواهرزادهام، برای یک استودیوی چند متر در چند متر در محلهی «گرینیچ ویلج» ماهانه حدود چهار هزار دلار میپردازد!)
۴
مسلمانان شهر نیویورک، با جمعیتی حدود ۷۵۰ هزار تا یک میلیون نفر، به نرخ مشارکت بیسابقهای در انتخابات دست یافتهاند، بهویژه در محلههایی که جمعیت قابل توجهی از ساکنان آفریقای غربی، آسیای جنوبی و عرب در آنجا زندگی میکنند. آرای آنها در رقابتهای مقدماتی و انتخابات عمومی، بهویژه برای نامزدهایی که اولویت را به مقرونبهصرفه بودنِ مسکن، مبارزه با تبعیض، حقوق مهاجران و عدالت اجتماعی میدادند، تعیینکننده بوده است.
در پنج «بارو»ی شهر نیویورک ــ منهتن، بروکلین، برانکس، کوئینز، و استن آیلند ــ مجموعاً بیش از ۳۰۰ مسجد وجود دارد. این مساجد از مراکز تاریخی مسلمانان سیاه پوست (مانند مسجد مالکوم شباز [مالکوم اکس] در هارلم) و اجتماعات بزرگ مهاجران (مانند مرکز فرهنگی اسلامی و مسجد الفاروق در منهتن) تا مساجد کوچک محلهای و مراکز فرهنگی در کوئینز، بروکلین و برانکس، بسیار متنوع هستند. در برانکس، مرکز اسلامی «وان نِست» در حال ساختن یک مجتمع جدید به مساحت ۳۲۰۰۰ فوت مربع است که قرار است تا پایان سال ۲۰۲۶ به بزرگترین مسجد در ایالت نیویورک تبدیل شود.
امامان جمعه در نیویورک طیف گستردهای را شامل میشوند، از افرادی با ریشههای عمیق در کمونیتیِ سیاهپوستان آمریکایی تا امامان آسیای جنوبی، غرب آفریقا، و امامان عرب. بسیاری از این امامان در اتحادهای بینالادیانی محلی و سازماندهی سیاسی فعالیت دارند. مساجد در اصل مرکزی برای زندگی اجتماعی و فعالیتهای فرهنگی یا سیاسی مسلمانان هستند. آنها آموزش، خدمات بهداشتی، کمک حقوقی، و امور خیریه ارائه میدهند و در بسیج رایدهندگان نقش کلیدی دارند.
بودجه آنها از کجا میآید؟ اکثر مساجد شهر نیویورک متکی به کمکهای مالی نمازگزاران، سازمانهای محلی مسلمانان، و صندوقهای خمس و زکات هستند. کشورهای حاشیه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی، هزینه ساخت مساجد و فعالیتهای تبلیغی در ایالات متحده را تأمین کردهاند، اما من منبعی پیدا نکردم که به کمک خاص دولتهای عربی به شهر نیویورک اشاره داشته باشد. از لحاظ تاریخی، برخی مساجد در سایر شهرهای آمریکا بخشی از هزینههای ساختشان از طریق بودجههای عربستان سعودی تامین شده است. بنیاد علوی، که با جمهوری اسلامی ایران ارتباط دارد، به مساجد و مدارس شیعه در نیویورک کمک مالی کرده است، به ویژه آن دسته از مساجد و مدارسی که به مهاجران ایرانی و افغانستانی خدمت میکنند. این بنیاد مالک املاک و مستغلات در منهتن است.
آنچه من در ابتدای این مقاله در باره سهم تاریخی و نقش فرهنگی و روشنفکری عظیم یهودیان در نیویورک گفتم اندک اندک در حال رنگ باختن است. دستاورد جمعیت مسلمان در این حیطههای فرهنگی ناچیز بوده است. پول و ثروت وجود دارد اما با سنت تاریخیِ فرهنگ، هنر، و اندیشمندیِ نیویورکی و نهادهای روشنفکری آن فرسنگها فاصله دارد.
این نکته را هم بیفزایم: کسانی که قصد تحقیق در مورد اسلام و مسلمانان در ایالات متحده را دارند و فقط از راه جستجوگر گوگل یا اخیراً هوش مصنوعی منابع خود را پیدا میکنند باید هشیار باشند که انبوه زیادی از رفرنسهای «خبری» و گزارشها در زبان انگلیسی بوسیله افراد و نشریات شناختهشدهی اسلامستیز و اسلامهراس متعلق به جریانهای راست افراطی در فضای مجازی منتشر شدهاند و چندان قابل اعتماد نیستند.
۵
بودجه سالانه شهر نیویورک برای سال مالی ۲۰۲۵ تقریباً ۱۱۲.۴ میلیارد دلار تعیین شده است. این فقط برای شهر نیویورک است و نه تمام ایالت. این بودجه، خدمات عمومی از جمله آموزش، امنیت شهری، مسکن، بهداشت و درمان، حمل و نقل، زیرساختها، موسسات فرهنگی و موارد دیگر را تأمین میکند. تخصیصات این بودجه از طریق مذاکره بین شهردار، شورای شهر و سازمانهای مختلف شهری شکل میگیرد. شهردار نیویورک یکی از قدرتمندترین مقامهای سیاسیِ کشور را در اختیار دارد.
۶
نشان شاخص کورتیس اسلیوا یک کلاه کپیِ قرمز است؛ نمادی که از دههی ۱۹۸۰ تا امروز با نام او گره خورده است. به خاطر میآورم: در آن سالهای دانشجویی و کار شاق، نیویورک شهری بود گرفتار جرم و ناامنی، و اسلیوا، رانندهی جوان پیتزافروشی در برانکس، تصمیم گرفت گروهی داوطلب از شهروندان عادی را برای پاسداری از متروها و خیابانها سامان دهد. (قبل از آن، با ترک تحصیلات رسمی، سرپرست شیفت شبِ یکی از شعبههای مکدونالدز در برانکس بود.) این گروه که «گاردین اِنجِلز» نام گرفت، بدون سلاح و با تکیه بر انضباط شخصی، آموزش دفاع فردی و حضور در فضاهای عمومی، به مقابله با دزدی، خشونت و قاچاق پرداخت. لباس متحدالشکل قرمز و سفید آنان، بهویژه کلاه کپ قرمزشان، بهزودی به نشانهای شناختهشده در شهر بدل شد. در آغاز از سوی پلیس و رسانهها با تردید نگریسته میشدند، اما به مرور حضورشان بخشی از سیمای اجتماعی نیویورک شد: نمادی از کنش مدنی خودجوش و ارادهی شهروندی برای بازپسگیری امنیت از دل بیقانونی دههی هشتاد.
در دههی هشتاد میلادی، نیویورک ورشکسته بود، شهرداری و پلیس حضوری محسوس نداشتند، و جرم و جنایت بیداد میکرد. بخاطر دارم، دیروقتهای شب که با ترس وارد کوپهی مترو میشدی، اگر چشمت به دو جوان با کلاه کپی قرمز و لباس «گاردین انجلز» ته کوپه میافتاد نفس راحتی میکشیدی و مینشستی. فراموش نمیکنم شبی آخر هفته که خسته از سر کار میآمدم ــ کار شاق سرپایی تمام روز روی ماشین آفست، که بوی رنگ و مواد شیمی از پاک کردن غلطکها تا زیر پوست نفوذ میکرد و هرگز پاک نمیشد، که هجده سال از عمر دانشجوی تبعیدی را که من باشم ، شاید به انتقام «کار فکری بورژوایی»، با ماشین چاپ و دیپرشن عمیق گره زد ــ روی صندلی گوشه کوپه خوابآلود تکانتکان میخوردم، که تیزی چیزی زیر گردنم مرا از چرت پراند. لبهی تیز چاقو روی پوست و چهرهی خشن جوان سیاهپوست بالای سرم مرا بیدار کرد. پول طلب میکرد، دستمزد یک هفتهی من که تا کرده توی جیب شلوار برجستگیاش بیرون زده بود. با دست چپ چند اسکناس بیرون کشیده در هوا رها کردم و در همان حال با دست راست زدم زیر چاقو و فرار! پلیس و امداد که رسید هنوز خون از گلوی من سرازیر بود، هر چند زخم عمیق نبود و شوک ماجرا بیشتر مرا تکان داده بود. از آن شب به بعد، احترام من به فرشتگان نجات (گاردین انجلز) بیشتر شد.
گربه های بی سرپرست و اسلیوا
کورتیس اسلیوا از دل اعماق برآمده؛ از کوچهپسکوچههای فرودستان، در میان کارگران و رنگینپوستانی که زیر بار فقر و نابرابری جان میکَنند. هیچگاه ثروت و جاهوجلال نیندوخت، از ریاکاری لیبرالهای بانفوذ و فساد سیاستمداران دموکرات به ستوه آمد، به حزب مخالف پیوست. لهجهی غلیظ و دلنشینِ بروکلینیِ ایتالیاییتبار، یادگار سالهای سخت زیستن در همان محلههایی است که دو رقیباش در این انتخابات فقط نامشان را شنیدهاند. با گذر زمان، اسلیوا وارد عرصۀ رسانه و سیاست شد: مجری رادیویی ماهر، نامزد حزب جمهوریخواه برای شهرداری نیویورک، فعال در حوزه عدالت کیفری، امنیت شهری، حمایت از حیوانات و حقوق شهروندی. در عقیده، محافظهکار است: به ارزش خانواده باور دارد، با سقط جنین مخالفت میکند، و مدافع افزایش بودجه پلیس شهری و مخالف پذیرش مهاجرات غیرقانونی است. سه فرزند از همسران سابق دارد. به جای فرزندآوری بیشتر، او و همسر کنونیاش زندگیشان را وقف نجات و پرستاری از گربههای بیخانمان کردهاند. روزی دانلد ترامپ با طعنه گفت: «کورتیس واقعاً جمهوریخواه است؟ اگر شهردار شود، کاخ شهرداری پر از گربههای کور و کچل خواهد شد!» و شاید چندان هم بیراه نگفت؛ آپارتمان اجارهای کوچک اسلیوا و همسرش پناهگاه دهها گربهی زیبا اما آسیبدیده است، پناهگاهی برای بیپناهها، درست همانطور که خودِ او سالها در خیابانهای شهر برای آدمهای بیدفاع نگهبان بود.///
بیشتر بخوانید، از عبدی کلانتری
گذار از تونل: زندگی و اقتصاد در تهران
در پارکهای بازی گذر از تونل وحشت فقط برای هیجان و سرگرمیاست؛ همه میدانند انتهای تونل باز و آفتابی خواهد بود. چنین تضمینی برای مردم ایران که مدتهاست وارد اقتصاد وحشت شدهاند وجود ندارد. نه درازای تونل مشخص است و نه حتی احتمال خروج نهایی.
شاید به «پایان یک دوران» رسیدهایم، اما حکومت هنوز به پایان خط نرسیده است (گفتگو با آسـو)


